مختصر تاریخ روابط سیاسی ترکمنهای ایران با حکومت مرکزی
«ازعهد صفوی تا دوره پهلوی»
گردآوری و تلخیص از: عیدمحمد مفیدی
مقدمه:
بنا به افسانه ترکمنها همه آنها از نسل اغوزخان هستند به همین خاطر به اغوزها معروف بودندکه از قرن یازدهم میلادی به ترکمان معروف شدندکه نام «ترکمان» یا «ترکمن» میراثی ماندگار برای ترکمنهای امروز در سرزمینهای گوناگون از قبیل (ایران،ترکمنستان،افغانستان و عراق ،ترکیه،سوریه ) می باشد. ترکمنهای شرق ایران (ایران، ترکمنستان، افغانستان) نسبت به ترکمنهای غرب (عراق ـ سوریه ـ ترکیه) از جنبههای گوناگون تاریخی و قومی به همدیگر نزدیکتر هستند چرا که ترکمنهای غرب( از نسل ترکمنهای آققویونلو و قرهقویونلو) هستند چندین قرن پیشتر با مهاجرت به غرب ایران و جدائی از سرزمین آبا و اجدادی، مسیر تاریخی متفاوتی را طی کردند که قطعاً این جدایی بر جنبههای گوناگون فرهنگی آنان بیتأثیر نبوده است. بعد از ایجاد حکومت صفویه در ایران این جدایی عمیقتر نیز شده است، البته ترکمنها در روی کار آمدن و ادامه حکومت صفویها نقش خیلی مهمی داشتند. ایجاد حکومت صفویه در ایران باعث بروز تحولات بسیار عمیقی در ایران و ممالک اطراف شده است و تدریجاً باعث شده که روابط ترکمنهای غرب با ایران و سرزمین پدری ترکمنها قطع شود. ترکمنها بعد از اسلام در ایجاد قریب به اتفاق حکومتهای ایرانی و حتی بعضی از نقاط جهان اسلام تاثیر اساسی داشتند که بعد از صفویه تأثیرگذاری آن تدریجاً کم شده تا حدی که در دوران معاصر به صفر رسیده است.
ترکمنها در طول تاریخشان چندین نقطه عطف دارند: از قبیل هجوم اعراب مسلمان به ایران و ترکستان و اسلام آوردن این مناطق، این حادثه باعث شد سدی که ایرانیان باستان در مقابل اقوام مختلف ترک ایجاد کرده و مانع نفوذ این اقوام از آن سو میشدند، شکسته و ترکها نقش خود را در سرنوشت دنیا پیدا کنند. دیگری هجوم مغول میباشد که سرازیر شدن اقوام ترک به سمت غرب منجمله مناطق ترکیه، سوریه و... را باعث شدند. ضمناً بعد از هجوم مغول در میان ترکهای آسیای میانه تغییرات نژادی زیادی حاصل شد بطوریکه اقوام ترک نظیر اویغورها، قارلوقها، قبچاقها و برخی دیگر در نتیجه حمله مغول پراکنده شدند و هویت قومی خود را از دست دادند و از اختلاط این اقوام و مغولها اقوام جدیدی مانند اوزبک و قزاق حاصل شدند. در کل استیلای مغول چهره دنیای اسلام را کاملاً عوض کرد و باعث تقویت فرهنگ ترکی در دنیا شد.
نقطه عطف دیگر درتاریخ ترکمن،ایران و حتی جهان اسلام، تشکیل حکومت صفویه و شیعه شدن ایران بود. این حادثه بزرگ تاریخی یک کشور مستقل شیعه را به وجود آورد ، ایران در میان سنیها در انزوا قرار گرفت و باعث شد نقشی که ایران از نظر فرهنگی، اقتصادی سیاسی و... در جهان اسلام داشت ضعیفتر و کمرنگتر شود. البته دولت صفوی با این کار وحدت و یکپارچگی ارضی ایران را حفظ کرده و برای اولین بار در ایران بعد از اسلام یک حکومت ملی و به دنبال آن فرهنگ ملی، اقتصاد ملی ... ایجاد شد و ایران در پی کسب هویت جدیدی برآمد که اقوام گوناگون منجمله ترکمنها را نیز شامل میشده است.
نقطه عطف دیگر هجوم روسیه به منطقه ترکستان و تصرف مناطق ترکمننشین و به دنبال آن انعقاد قرار داد مرزی آخال به سال 1881 میلادی بین ایران و روسیه می باشد. این قرارداد ترکمنها را به دو قسمت کرده و از تحرکات و کوچهای ترکمنان و« آلامان»هایشان به شدت کاست. حدود 4 دهه بعد از این قرار داد، ظهور رضاخان در ایران و به دنبال آن سرکوبی و یکجانشینی کردن ترکمنها، آخرین تیر خلاص را بر زندگی کوچنشینی و تحرکات آنها زد. در این مجموعه به بررسی روابط سیاسی ترکمنها با حکومتهای مرکزی ایران از عهد صفویه تا دوره پهلوی میپردازیم. شاکله اصلی این مقالات، تلخیصی است از بخش تاریخ کتاب پر ارزش سه جلدی (تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان) تألیف مورخ گرانقدر استاد اسدالله معطوفی محقق دانشمند گلستانی ، البته مطالبی هم از کتاب (اغوزها) اثر فاروق سومر ترجمه آنا دوردی عنصری و کتاب(تاریخ مبارزات سیاسی اجتماعی استرآباد در عهد مشروطه) نوشته آ.م. ماتویف ترجمه دکتر محمد نایبپور اخذ شده است.
ترکمنها و صفویه
موسس حکومت صفویه« شاه اسماعیل صفوی» بود که در سال 1525 میلادی وفات یافت و نسباش به« شیخ صفیالدین اردبیلی» رئیس صوفیان طریقت صفوی در اردبیل میرسید. این خاندان به خاطر سلسله رهبری صوفیان که چند نسل در بین آنها موروثی بود از تقدس و نفوذ بالائی برخوردار بودند که به تدریج جنبههای سیاسی بر جنبههای معنوی آنان غلبه یافت آن چنانکه هوس کسب قدرت سیاسی به سر آنها زد .شاه اسماعیل مولود ازدواج« شیخ حیدر» با« مارتا» دختر« اوزن حسن» آق قویونلو بود، وی بعد از کشته شدن پدرش در جنگ با حاکم شیروان در سن 6 سالگی به گیلان نزد طرفداران صفویه گریخت و بعد از چند سال با حمایت حاکم لاهیجان و به همراه مریدان خود به اردبیل آمد و حاکم شهر را که از ترکمنان بود به قتل رساند سپس عازم قرهداغ شد . با پیوستن هزار تن از صفویان آسیای صغیر به آنها هسته اولیه سپاه صفویان را تشکیل داد و به جنگ قاتلان پدر و پدربزرگش رفت به این ترتیب در میان هرج و مرج شدید با حمایت سرداران و جنگاوران طوایف مختلف منجمله ترکمنها حکومت صفویان را بنیان گذارد. در طی جنگهایی که برای گسترش قلمرو صفویان با باقیمانده حکومت آق قویونلوها (سلطان مراد) انجام میداد غنایم زیادی هم نصیباش شد. شاه اسماعیل پس از تصرف شهرهای مختلف منجمله شیراز و اصفهان به« قلعه تبرک» (نزدیک اصفهان) که پنج هزار ترکمنآق قویونلوی هوادار سلطان مراد در آن بودند هجوم برده و پس از کشتن 3000 نفر از آنها آنجا را نیزفتح کرد. سلطان مراد از اصفهان به بغداد آمده و به همراه پدر زنش به جمع آوری قوا پرداخت. شاه اسماعیل که نمیخواست فرصت تجدید قوا به آخرین باز مانده ترکمنان آق قویونلو را بدهد به همراه لشکریانش به سوی آنان به حرکت درآمد ولی با رسیدن به منطقه بغداد با آنان صلح کرد و به آذربایجان برگشت. به هنگام مراجعت حکومت منطقه مهم دیاربکر را به« محمد سلطان ترکمن» سپرد ،شاه اسماعیل قصد داشت بادادن حکومت های مناطقی چند، ترکمنها رابا خود همراه و آرام نگهدارد ولی این اقدامات چندان سودی نداشت چون بخش های دیگری از ترکمنها( که احیانا خارج از به اصطلاح گود بودند) در فرصتهای بدست آمده سر به شورش برمیداشتند.
شاه اسماعیل که مطمئن شده بود ترکمنهای «آق قویونلو» هرگز آرام نخواهند گرفت مناطق مختلف دیار بکر را مجدداً به« خان محمد» از طایفه استاجلو (رقیب ترکمنها) واگذار کرد نامبرده هم با گرد آوری سپاهی بزرگ قشون ترکمنهای آق قویونلو را در مناطق مختلف در هم شکست و سر بسیاری از سرداران آنها را نزد شاه اسماعیل فرستاد. با این وجود عصیانها و مقاومتهای ترکمنان در نواحی مختلف به ویژه در موصل، دیار بکر و چند ناحیه دیگر تمامی نداشت. مدتی بعد یکی از امرای بزرگ ترکمن به نام « باریک» در منطقه بغداد ادعای حکومت کرد ولی جانب احتیاط را از دست نداده و پیشکشهای زیادی برای شاهاسماعیل فرستاد و از او تقاضا کرد حکومت این ناحیه را به وی بسپارد ولی شاه اسماعیل نپذیرفت و به بهانه سفر کربلا با سپاهی بزرگ به آن سمت روانه شد. «باریک» ترکمن هم که قدرت مقابله با سپاه شاه را نداشت به همراه« سلطان مراد» آق قویونلو که در این ایام در بغداد به سر میبرد به جانب حلب (در سوریه) گریخته و به ذوالقدرها (از دشمنان صفویان) به سر کردگی « علاءالدوله» متوسل شدند. از قضا در همین ایام « عثمانیها» هم که کینه علاءالدوله را به دل داشتند بر ذوالقدرها لشکر کشیدندو« علاءالدوله» در این جنگ کشته شد. پس از این واقعه دولت 8 هزار خانواری ذوالقدرها افول کرد عدهای از این طایفه به عثمانیها پیوستند و عدهای هم به خدمت شاه اسماعیل درآمدند. به دنبال مرگ علاءالدوله سلطان مراد آق قویونلو هم به عثمانیها پناه برده و اندکی بعد در جنگ کشته شد، با مرگ او عمر دولت ترکمانان آق قویونلو هم برای همیشه به پایان رسید.
در اوایل شکلگیری صفویان، ترکمنان علاوه بر غرب و شمال غرب ایران (ترکمنهای آق قویونلو و قرهقویونلو)که اعقاب ترکمنان امروز( عراق، سوریه، ترکیه) میباشند. در شمالشرق یعنی در آسیای میانه نیز قبایل متفرق ترکمن که بعد از حمله مغول هنوز فرصت ابراز وجود نیافته بودند زندگی میکردند.
آسیای میانه از گذشتههای دور محل جوش و خروش« امپراطوری صحرا نوردان» و قبایل متعددی بود که هرگز آرام و قرار نداشتند و هر از چند گاهی با هجوم و مهاجرت، ترکیب جمعیتی نقاط مهم را بر هم میزدند. سیر هجوم این گروههای اجتماعی (قبیلهای، کوچرو) بیشتر رو به سوی غرب بود. از این گروههای انسانی بیابانگرد، بسیاری از آنها هرگز فرصت تشکیل« اتحادیههای بزرگ قبیلهای» را نیافتند و در مقاطع مختلف، یا در درون اتحادیههای بزرگتر تحلیل رفتند و یا با جنگ و مقاومت و زندگی کوچنشینی به حیات پراکنده خود ادامه دادند. در این میان اغوزها (اجداد ترکمنها) یک بار در اتحادیه وسیع «گرگ ترکها» طعم اتحاد را چشیده بودند. سپس چند قرن بعد بخشی ازبازماندگانشان یعنی سلجوقیان توانستند بدون تشکیل یک اتحادیه بزرگ قبیلهای امپراطوری گستردهای را بنیانگذارند، آنگاه دستههای دیگری از آنها با کوچ و هجوم به شمال غرب و غرب ایران دو حکومت آق قویونلو و قرهقویونلو را تأسیس کردند.
اما غیر از موارد یاد شده ،طوایف و قبایل ترکمن فقط گاه به گاهی در قالب جنگاوران قبیلهای به صورت متفرق در بخشهایی از تاریخ برای مدت کوتاهی درخشیده و سپس محو میشدند این وضع بیشتر شامل قبایل متفرق کوچرو ترکمنهای شرق ایران، شرق دریای خزر و شمال استرآباد میشود.عمدهترین دلیل این وضع هجوم مکرر قبال اوزبک ، قزاق ، قالموقهاو... از نواحی ماوراءالنهر به نواحی جنوبی تر میباشد.
هجوم پیدرپی این گروههای بزرگ سبب میشد هر از چند گاهی قبایل متفرق ترکمن قبل از به هم پیوستن و یافتن نقاط مشترکشان به صورت خرده جمعیتهایی به زیر یوغ مهاجمان غالب و جمعیت بزرگ آنها در آیند در دولتهای ناپایدار آنها تحلیل روند و یا تحت فشارهای شدید و تبعیضات فراوان با مقاومت خون بار، هویت خود را کجدار مریز حفظ نمایند . جنگ و جدالهای سلاطین، شاهزادگان، امرا سرداران مهاجمان غالب باعث میشد در طی قرون دستاوردهای ضعیف زندگی نیمه کوچرو، توأم با تجارت و کشاورزی آنها به غارت رود و مانع از شکلگیری فرمهای حتی ناقص سیاسی و اتحاد آنها شود.
همین عوامل بود که در طی چند قرن سبب شد غیر از چند منطقه حاصلخیز و پرآب همچون بخارا، سمرقند، خیوه، مرو و... بقیه نواحی مخصوصاً سرزمینهای بیابانی و گرم دچار تحولات و توسعه ابتدایی هم نشوند بنابراین قبایل کوچرو ترکمن برای ادامه حیات مجبور میشدند در پی دسترسی به مرتع و آب، از یک سو تا ساحل شرقی دریای خزر و از سوی دیگر به هرات، شمال خراسان و استرآباد هجوم آورده و یا به آن نقاط مهاجرت کنند.
به دلیل سلطه اقوام مهاجم بلاخص ازبکها ، ترکمانان نه تنها به فکر اتحاد و ائتلاف نبودند بلکه طوایف مختلفشان بر اثر کینهتوزیها و نبردها در مقابل هم نیز قرار میگرفتند به عنوان نمونه در حمله لشکریان« عبیداللهخان ازبک» به شهر هرات در سال( 928ـ 925«ه.ق») در درون شهر، ترکمنها هم زندگی میکردند و البته در سپاه مهاجم عبیدالله هم از تمام ممالک ماوراءالنهر منجمله ترکمنها حضور داشتند. در همان دوران در میان سپاه «محمدخان شیبانی اوزبک» ترکمنها هم وجود داشتند که این سپاه بعد از تصرف استرآباد به غارت ترکمنهای صاین خانی (یموت) میپردازد.
به هر صورت تحت تأثیر این حملات و غارتها تا اواخر قرن نهم «ه.ق» زندگی ترکمنهای دشت بسیار عقب مانده و عاری از هر گونه جهش اجتماعی بود غالب بودن جمعیت دامدار (چاروا) و نیمه چاروا در میان آنان دلیلی بر این مدعاست البته عوامل طبیعی و اکولوژیکی نیز گاه سبب مهاجرت آنان را فراهم میکرد که نمونه بارز آن تغییر مسیر رود جیحون به طرف آرال بود.
به طور کلی در اوایل قرن دهم« ه.ق» (16 میلادی) همزمان با شکلگیری حکومت صفویان طوایف پراکنده ترکمن به طور مشهود در مناطق زیر به زندگی خویش ادامه میدادند:
طایفه« ارساری» در بالقان
در نزدیکی ارساریها،« سالورهای »خراسان و نیز« تکهها» و« یموتها »زندگی میکردند.
«ساریقها» در شرق دریای خزر و در« اوست یورت»،« منقشلاق»و « ساری قمیش» بودند.
«چاودارها »و «ایگدیرها» در همسایگی ازبکها زندگی میکردند.
دستهای از« گوگلانها» هم در بالقان زندگی میکردند.
دسته زیادی از ترکمنهای چاروا در« اوزبای»، «ساری قمیش» و خوارزم زندگی میکردند و در ساحل دریای خزر« دوجیها» زندگی میکردند.
اصولاً از کنار دریای خزر تا« اورگنج»، «بولدوم ساز»، «شهر وزیر» منطقه ترکمننشین محسوب میشد. در همین قرن قبیلههای گوناگون ترکمن که بیشتر یموتها و گوگلانها و کمی هم تکهها بودند به حدود و سرحدات خراسان و استرآباد، به کنارههای رود اترک و رود گرگان (ترکمن صحرای امروزی) کوچ کردند .
نحوه معشیت ترکمنها در این دوره یکسان نبوده است این امر از وضع خراجی که به خان خیوه میدادند معلوم میشود. ارساریها، یموتها ، ساریقها، اسن ایلیها و گوگلانها به دامداری مشغول بودند.ترکمنهای لب دریا تا اترک به دامداری مشغول بودند ولی در کنار آن کشاورزی دیمی و گاه آبی نیز رواج داشت. طوایف ارساری، دوجی و قرهاویلی هم مثل ایمرها و گرکزهای گوگلان زندگی کشاورزی را پذیرفته بودند.
به طور کلی پس از مرگ شیبان خان ازبک، اکثریت مطلق طوایف و قبایل ترکمن از جمله ترکمنهای خیوه تحت حاکمیت شاه اسماعیل صفوی درآمدند.
اما پس از مرگ شاه اسماعیل ازبکان مخصوصاً« عبیدالله ازبک» بار دیگر قسمتی از این مناطق از جمله سرزمینهای ترکمنها را متصرف شدند و خراج سنگینی هم بر آنها تحمیل نمودند نیز گروهی از جنگاوران ترکمن و سرداران آنها به سپاه ازبکان پیوستند و در تهاجم به شمال و شمال شرق ایران از خراسان تا استرآباد شرکت کردند مثلاً در سال 927 «ه.ق» عبیداللهخان در حمله به خراسان 30000 سوار ازبک و ترکمان به همراه داشت. البته گروهی از جنگاوران ترکمن را دولت ایران هم در سپاه خود در برابر همنژادانشان و ازبکان به کار گرفتند.
در این میان خراج سنگینی که ازبکان از ترکمنها اخذ میکردند سبب میشد که بار دیگر آنها اقدام به کوچ و مهاجرت به مناطق جیحون، رود سومبار، اترک و کوپت داغ نمایند و به این ترتیب کشاورزی آنها نابود میشد.در این زمان گروهی از ایمرها به کنار رود گرگان آمده و زمینهای زیادی را تصرف نمودند .
ترکمنها در نواحی جنوب اترک به شاه صفوی باج میدادند و در نواحی شمالی به خان خیوه ونتیجتا در موقعیت بسیار بدی قرار گرفتند، ولی مهاجرت از اترک و گرگان ممکن نبود زیرا بخش زیادی از آنان به کشاورزی مشغول شده بودند و دام آنها نیز از مراتع و آب اترک استفاده میکرد. به این جهت هم ظلم و جور عمال شاه صفوی علیه ترکمنهای منطقه اترک و گرگان شدت زیادی میگرفت طوری که قریب یک سوم محصولات آنها را به اسم خراج دریافت میکردند. همین امرباعث قیامی خونین به سرکردگی « اباسردار» از طایفه« آقلی» شد که منجر به قتل داروغه (مأمور اخذ خراج) گردید.
البته درگیریهای موسمی قبایل و طوایف مختلف ترکمن با هم گاهاً سبب میشد که گروه مغلوب برای رهیدن از قتل عام و غارت شدید به سوی نقاط امنتر جنوبی مهاجرت کنند. پس از شاه اسماعیل پسرش شاه طهماسب بر تخت سلطنت نشست وی نیز از همان آغاز حکومت با مشکلات عدیدهای از قبیل هجوم پیدرپی ازبکان مواجه شد. مهاجمان6 بار به خراسان حمله کردند و یک بار استرآباد را هم گرفتند ولی هر بار سپاه« قزلباش» آنها را وادار به عقب نشینی میکردند . شاه توانست برای مدت اندکی مرزهای شمالشرقی را آرام نماید و سپس نظری به سوی غرب بیاندازد. در این ایام هنوز بقایای اشرافیت ترکمانان آق قویونلو و قرهقویونلو حضور داشتند و هر از چند گاهی خودنمائی میکردند با این وجود گروهی از آنها پس از سرنگونی حکومت آق قویونلوها و پیوستن به حکومت صفوی جایگاههای لشکری و کشوری مهمی را صاحب شدند چرا که سرداران این گروه در کشمکشهای نظامی صلاحیت و وفاداری خود را مخصوصاً در نبرد با عثمانیها ثابت کرده بودند.
ساختار قدرت سیاسی صفویان بر حضور روسای قبایل مختلف استوار بود و اشراف و امرای ترکمن نیز نقش موثری در این باره داشتند. در عهد حکومت« شاه طهماسب» رجال و امرای ترکمن به تدریج جایگاه و نفوذ خود را در دربار گسترش دادند. البته منظور از ترکمنها در اینجا ترکمانان غرب و شمال غرب ایران (ترکمنهای آق قویونلو و قره قویونلو) میباشد که در آن مناطق به صورت پراکنده از شهرهای آذربایجان تا سرحدات عثمانی زندگی می کردند. از ترکمانان شمال شرق و شرق ایران در متون تاریخی عهد صفوی با عنوان ترکمانان یقه(یخه یا تکه ویا پقه ؟) و ترکمانان صاینخانی (که همان یموتها میباشند) نام برده شده است که این ترکمنها به همراه اوزبکان و گاه به طور مستقل با تهاجمات مکررشان برای حکومت صفوی مایه زحمت بودند.
پس از مرگ شاه طهماسب امرا و فرماندهان ارتش و حکام ولایات به دو قطب بزرگ متخاصم تقسیم شدند عدهای طرفدار« اسماعیل» و عدهای دیگر طرفدار «حیدر میرزا» شدند. اسماعیل که بسیار مغرور بود در زمان پدرش بر وی شوریده و مورد غضب قرار گرفته و زندانی شده بود. نتیجه این مبارزه خونین پیروزی طرفداران اسماعیل بودو طبیعتاحیدر میرزا را به قتل رساندند. ترکمنهای دربار هم یکی از این جناح بندیها را تشکیل داده و درکشمکشهای سیاسی دربار بر سر جانشینی نقش مهمی را ایفا کردند که نام شخصیتهای ترکمن مثل امیر خان،حیدر سلطان، سلیمان بیگ در کتب تاریخ این عهد بسیار آمده است.
یکی از وقایع مهم عهد حکومت شاه اسماعیل دوم، پذیرش مذهب تسنن توسط وی و حمایت از سنیها برای مدت چند ماه بود که بلافاصله با عکسالعمل قزلباش و سایرین روبرو شده و در این امر کاری از پیش نبرد. با مرگ شاه اسماعیل دوم پس از یک سال حکومت، دوباره ترس و وحشت بر دربار سایه افکند و بر سر جانشینی شاه اسماعیل دوم بین طرفداران« شاه شجاع» (فرزند 8 ماهه شاه اسماعیل)و« سلطان محمد (خدابنده) »درگیریهایی به وجود آمدکه در این میان« امیرخان ترکمن» و «علی خان بیگ ترکمن» در طرفداری از «خدابنده» میداندار بودند و جناح مقابل هم اکثریت سران قزلباشها بودند. اختلافات شدیدی در گرفته بود و در نهایت سلطان محمد« خدابنده» به قدرت رسید. سلطان جدید هم باسیاست نوازش هردو جناح رقیب توانست جو دربار را تا حدودی آرام کند.
اما آرامش بین ترکمانهااز یک طرف و طوایف« شاملو» و« استاجلو» از طرف دیگر که از قدیم با هم عداوت داشتند چندان به درازا نکشید و با تحرکات نظامی جدید عثمانیها در مرزهای غربی ایران بار دیگر آتش اختلافات شعلهور شد.
لشکری از پایتخت (قزوین) به سرکردگی ولیعهد «حمزه میرزا» برای کمک به« امیر خان» ترکمن بیگلربیگی آذربایجان به تبریز اعزام شد. اختلافات داخلی همیشگی بین سرداران ترکمن و امرای قزلباش کار را به جایی رساند که حمزه میرزا« امیر خان» را از مقامش عزل کرد سپس دستور قتل وی را در زندان داد، ترکمانها پس از قتل« امیر خان» بیشتر ناراضی شدند و نتیجتا درگیریهای داخلی بیشتر شد ودر بحبوحه این درگیریها عثمانیها هم تبریز را تصرف کردند اما مدتی مجبور شدند شهر را تخلیه کنند.
با مرگ سلطان محمد خدابنده اختلافات و کینهها بار دیگر بر سر جانشینی آشکار شد. ترکمنها که ازحمزه میرزای ولیعهد به دلیل قتل امیر خان کینه به دل داشتند« عباس میرزا» (شاه عباس آینده) را در مقابل حمزه میرزا عَلَم کردند . شاهزاده حمزه میرزای ولیعهد در اوج کشمکشها به قتل رسید و عباس میرزا بر تخت سلطنت جلوس کرد (وی در این زمان 17 سال داشت). آغاز حکومت وی نیز با آشفتگی شدید به خاطر دخالت مکرر سران قزلباش و ترکمنها در امورات جامعه و نیز تهدید عثمانیها از سوی غرب و ازبکان از سوی شرق همراه بود. از خوش شانسی شاه جوان، علیقلیخان رئیس پرنفوذ ایلشاملو و مرشد قلی خان استاجلو هر دو در جنگ با ازبکها کشته شدند واز دردسرهای شاه عباس در این زمان کاسته شد سپس وی در غرب طبق پیمانی با عثمانیها صلح کرد تا در جانب شرق بتواند با خیال راحت با ازبکان و ترکمنها درگیر جنگ شود.
در سالهای اول، شاه عباس به سرکوب پیدرپی ازبکان پرداخت آنگاه برای ایجاد مانع در برابر تهاجمات آنها و ترکمنهای شرق، چندین هزار خانوار کُرد را از کردستان به خراسان کوچاند ولی حملات ازبکان و ترکمنها تمامی نداشت تا آنکه شاه عباس در سال 1000« ه.ق» به آن سمت روانه شد و جنگهای متعددی با ترکمنها کرد که در ادامه این جنگها سرداران بزرگ ترکمن از جمله« سلیمانخان»،« شاه پوداق» و« محمد سلطان» کشته شدند.
در این زمان ظهور و حضور ترکمنها در ایالت استرآباد و حوالی شهرهای مرو، نساء، جاجرم، ابیورد و چند مکان دیگر بیشتر می شد و سرداران ترکمنهای صاینخانی (یموت) به دربار ایران نزدیکتر میشدند تا در کسب قدرت سیاسی و نظامی از هم نژادان خویش در غرب ایران (یعنی آق قویونلو و قرهقویونلوها) عقب نمانند به عنوان نمونه« علی یارخان» از طایفه ایمر (یموت) که بین رودهای گرگان و اترک ساکن بود از جانب شاه عباس به حکومت استرآباد گماشته شد که پس از وفات ایشان پسرش« یار محمدخان »به این سمت منصوب شد البته یار محمد خان کشته شد و در نتیجه شاه عباس برادر او« قلیچ بیگ» را به این سمت منصوب کرد. با این وجود گرایش شخصیتهای یموت به سوی دربار به تعداد انگشت شمار بوده است زیرا اصولاً یموتها مزاحمتهای زیادی برای ایالات شمالی و شمالشرقی ایران ایجاد میکردند و به نوعی دشمن حکومت صفوی محسوب میشدند. البته شاه عباس در نزدیک کردن ترکمنهای شرق (یموت و تکه)به دربار، سیاست نوینی در سرداشت بدین صورت که تصمیم جدی گرفته بود که تعدادی از ترکمنهای شرق و مقیم شمال استرآباد را به عنوان سدی در مقابل بقیه هم نژادانشان قرار دهد که گاه به گاه به حمایت از ازبکان برخواسته و دست به تهاجم به شهرها و روستاهای ایالات شمالی میزدند.
پس از شاه عباس نوهاش« حساممیرزا» به سلطنت رسید و پس از وی نیز فرزندش« شاه عباس دوم» بر تخت سلطنت نشست. در دوره این سلطان هم در شمال و شمال شرق ازبکان و ترکمنها صحنه گردان اصلی بودند.
«شاه سلیمان» پسر شاه عباس دوم که شاهی بسیار نالایق بود از این بخت برخوردار بود که در دوره وی عثمانیها درگیر جنگ فرسایشی با اروپاییها بودند و فرصتی برای هجوم به ایران نیافتند اما در مرزهای شمالشرقی و خراسان اوضاع به خاطر ازبکان و ترکمنها متشنج بود.
در دوره «سلطان حسین» که روحیه فوقالعاده آرام و« قضا و قدری» داشت روسها و عثمانیها نیز سراسر مرزهای ایران را در شمال غرب و غرب مورد تجاوز قرار دادند. روسها از همین ایام به دلیل رشد تجارتشان آرام آرام متوجه سرزمین های جنوبی (ایران) و شرقی و ترکستان شدند.
در آخرین روزهای حیات صفویان افغانها اصفهان را اشغال کردند و« محمود افغان» بر تخت سلطنت ایران نشست. چند صباحی نگذشت که اختلافات بین افغانها آغاز شد که در نهایت منجر به قتل محمود افغان توسط« اشرف افغان» شد.
« شاه طهماسب دوم» که بعد از فرار از اصفهان در پی بسیج قوا برآمده بود در مازندران و استرآباد توانست« فتحعلیخان قاجار»را برای مبارزه با افغانها به پایتخت اعزام کند. لشکر «فتحعلیخان قاجار» مرکب بود از جنگاوران قاجار، ترکمن و اهالی استرآباد. این سپاه در اولین نبرد پایتخت را تصرف کرد، طهماسب سپس از او خواست به مشهد رهسپار شده تا آن نواحی را از چنگ« ملک محمود سیستانی» به در آورد، از قضا در همین ایام« نادر قلی خان افشار» (نادر شاه آینده) هم که پس از کسب موفقیتهای مکرر در مناطق ترکمن نشین و سرکوبی ترکمنها و کردها آوازهاش به اقصی نقاط رسیده بود با 5000 سپاه تحت امرش به« طهماسب دوم» پیوست. نادر چون بخت و اقبال« فتحعلیخان قاجار» (پدربزرگ آقا محمد خان) را در حال بالا آمدن میدید در پی توطئهای وی را متهم به خیانت و ارتباط با دشمن (ملک محمود) نمود و سرانجام هم موفق شد او را به قتل برساند.با انتشار خبر مرگ وی سپاهیانش از جمله ترکمنها و استرآبادی ها به سوی استرآباد گریختند. با کشته شدن این حریف قدر، اینک نادر در اوج شهرت و قدرت قرار گرفت سپس نادر توانست ملک محمود را در حوالی مشهد در هم بکوبد.
ترکمنها و نادرشاه
نادرخان برای سرکوبی کامل افغانها به« چرخچیهای» سپاه خود به فرماندهی «جانعلی سلطان گوگلان» دستور تعقیب افغانها را داد که در منطقه« مورچه خورت» اصفهان شکست سختی به افغانها دادند و اشرف نیز به قتل رسید.
کشته شدن اشرف و انهدام افغانها اوضاع قسمتی از ایران را آرام کرد. شاه طهماسب که از قدرت روز افزون نادر در هراس بود خواهرش را به ازدواج نادر درآورد تا جلوی خطر کودتای نادر در ارتش را بگیرد .نادر پس از این، تمام نظرش را به شمال ایران معطوف کرد و روسیه را که مناطقی از شمال ایران را اشغال کرده بود مجبور کرد مناطق اشغالی راواگذار کند. نادر پس از آن روانه استرآباد شد تا ترکمنهایی را که با شکست دادن قاجارها استرآباد را تصرف کرده بودند دفع کند. یموتها مجبور به عقبنشینی به سوی آق قلعه شدند ،در زمان عبور لشکریان ترکمن از رودخانه گرگان تعداد کثیری از آنها در رودخانه غرق شدند.
این پیروزی نادر در جامعه ایران آن زمان غوغایی به پا کرد نادر سپس به همراه سردارانش که همگی از قبایل و طوایف مختلف از جمله ترکمنها بودند به سوی اصفهان آمده و «طهماسب دوم» را از سلطنت خلع و فرزند شیرخوار او به نام« شاه عباس سوم» را به پادشاهی برگزید. سپس نیابت سلطنت را هم خود نادر برعهده گرفت از این تاریخ آفتاب حکومت صفویها غروب کرد. پس از شاه عباس سوم چند تن دیگر از خاندان صفوی را به قدرت رساندند که البته همگی آلت دست نادر و بعدها کریمخان و« علیمردان خان» زند بودند.
تفاهم با روسها، آرام کردن ترکمنهای منطقه استرآباد، خلع شاه طهماسب سبب شد خیال نادر و سردارانش از این سو راحت شده و به سر حدات غربی و عثمانیها نظر بیاندازند.
در جنگ با عثمانیها حضور ترکمنهای گوگلان در ارتش ایران بسیار پررنگ بود نادر جنگاوران گوگلان را نخست به عنوان قراولی و طلایهدار گماشته بود و بعداً به عضویت رده مهم «چرخچیان» سپاه درآمدند. «جانعلی خان گوگلان» جزو سرداران چرخچی سپاه نادر بود.
غیر از ترکمنان گوگلان، ترکمنهای ناحیه شمالغرب هم نقش مؤثری در مقاومت علیه سپاه مهاجم عثمانیها در ناحیه تبریز داشتند به امر نادر «حسنعلیخان ترکمان» به همراه «شرفالدین بیگ ترکمان» در رأس سپاهی آزموده از جنگجویان ترکمن عثمانیها را از تبریز بیرون راندند.
نادرشاه پس از پایان عملیات در غرب کشور متوجه شرق شد. در پی فتح قندهار و کابل سفرایی به دربار هند فرستاد و از آنان خواست از پذیرش افغانهای فراری خوداری نمایند اما این سفرا بدون نتیجه بازگشتند. نادر این بار« محمدخان ترکمن» را به این مأموریت گسیل داشت، پس از گذشت یکسال ازاعزام وی خبر قتلش توسط اهالی دهلی به گوش نادر رسید، این حادثه به همراه بهانههای دیگری زمینه را برای حمله به هند مهیا کرد. هجوم ارتش نادر به هند آغاز شد در نبردهای معروف منطقه« کرنال »، نادر سپاه ایران را به 72 صف آرایش داد و در بین سپاهیان ایران 7000 زن ترکمن را لباس سربازان پوشانده و مسلح کرده بود. 2000 سواره ترکمن تحت فرماندهی «جانعلیخان گوگلان» نیز روانه معرکه نبرد شدند.در طی جنگ سربازان «جانعلیخان گوگلان» یک کاروان نظامی را که شامل 40 هزار چهارپای حامل آذوقه برای اردوگاه هندیها بود ، پس از نبردی کوتاه به غنیمت گرفتند که این فتح هندیها را به زانو درآورد.
پس از این شکست، محمد شاه گورکانی (شاه هند) در موعد مقرر به سوی اردوی نادر روانه شده و مراتب انقیاد خود را اعلام کرد. نادر هم به نوشته مورخ سپاه نادر: «... به مراعات نسبت ترکمانی که فیما بین حضرتین تحقق داشت از جانب حضرت ظل اللهی شاهزاده نصراله میرزا تا خارج اردوی همایونی به استقبال آن پادشاه فرخنده خصال شتافت...». نادر پس از فتح لاهور هم در نامهای که برای محمد شاه گورکانی فرستاد خود را از سلسله ترکمانها نامید و دستور داده بود چنین بنویسند: «ما ترکمانیم و آن حضرت نیز دوحه ترکمانید و سلیل سلسله علیه گورکانیهاید...» و «چون بندگان همایون ما به جماعت افشار اشتهار داریم و افشار نیز یکی از تیرههای ترکمن است و جد و آبای ما به سلسله ترکمان متصل در این صورت این دو دولت (ایران و هند) به ایل جلیل گورکانی متعلق است و فرض آمدن ما به این نواحی محض ملاقات بندگان عظیمالشأنی شماست».
پس از تصرف هند، ارتش نادر با توجه به غنایم و ثروت هنگفتی که از هند کسب کرده بودند بسیار پرقدرت شده بود و در این زمان بهترین نقطه برای این ماشین جنگی عظیم ترکستان بود. هنگام لشکر کشی نادر به این سرزمین، ترکستان به دو استان بزرگ و چندین شهرستان کوچک تقسیم شده بود، بخشهای شمالی رود آمودریا مانند بخارا سمرقند تاشکند فرغانه خجند در دست بازماندگان چنگیزخان قرار داشت، منطقه دوم یا خوارزم در دست خانهای ازبک بود که مرکز اصلیشان شهر خیوه بود.
هجوم نادر به ترکستان در سال 1153 «ه.ق» بود اولین شهری که تصرف کرد «چهار جو» بود و پس از ایجاد استحکامات در آنجا به سوی بخارا روانه شد. در این وقت سپاه ترکمن و ازبک چارهای جز تسلیم ندیدند و 20000 جنگجو از ترکمانان و ازبکها و بقیه ممالک فتح شده به همراه اردوی نادر به خراسان روانه شدند و مقرر شد ولایات «چهارجو» و تمامی مناطق «آمودریا» که به سلاطین ترک تعلق داشت ضمیمه ایران شود. در بازگشت به ایران خان معزول بخارا به همراه لشکریان ازبک و 6000 ترکمن یموت به سپاه نادر در ناحیه «قلعه فتنک» حمله کردند، در سپاه نادر هم بسیاری از ترکمانهای طوایف مختلف حضور داشتند که از سفر جنگی هند تا هجوم به ترکستان همراه نادر بودند، نبردی سخت واقع شد و درآخر پیروزی با سپاه نادربود. پس از این جنگ به دستور نادر باقیمانده خانوارهای ترکمن یموت و تکه را که در خوارزم بودند تماماً به طرف خراسان کوچاندند.
پس از این نادر چون از بابت شرق و شمال شرق ایران برای مدتی فارغ شد دوباره تصمیم به جنگ با عثمانیها در غرب گرفت.در این دوره جنگ با عثمانیها نیز همچون گذشته ترکمنهای گوگلان به سرکردگی «جانعلیخان گوگلان» به نادر وفادار بودند. در اوج این درگیریها شورشهای بزرگ داخلی در جای جای ایران شعلهور شدند از جمله شورش ترکمنهای خوارزم و شورش در استرآباد توسط« محمد حسنخان قاجار»پدر آقا محمد خان قاجار.در شورش «محمد حسن خان» بسیاری از ترکمنهای دشت به ویژه یموتها به حمایت از وی برخاستند.
گفتنی است، محمد حسن خان قاجار فرزند فتحعلیخان ،در زمان قتل پدرش توسط نادر که کودکی پنچ ساله بود به «بگنج خان یموت»(طایفه داز) پناه برده بود . چون به سن جوانی رسید چند هزار یموت را با خود همراه کرده به خونخواهی پدر برخاست. نادر یکی از سرداران خود را برای گوشمالی وی فرستاد. در جنگ فرستادگان نادر با محمد حسن خان تعداد زیادی از سپاهیان وی از جمله «دردی خان یموت» کشته شدند اما خود محمد حسن خان از معرکه گریخت و بار دیگر به میان یموتها پناه برد نادر هم دستور داده بود ترکمانان یموت را در استرآباد و خوارزم به شدت تنبیه کنند.
این بار سرداران اعزامی نادر به سوی «آق سرای» که محل استقرار یموتها بود رفتند و در اولین برخورد یکصد نفر از جنگاوران یموت را که طلایهدار بودند قتل عام کردند، ولی بلافاصله با 6000 سواره به سرکردگی بگنج خان و محمد حسن خان قاجار روبرو شدند. این سپاهیان نادر بودند که در نهایت پیروز میدان شدند.
در آن زمان عده ای از سرکردگان ترکمنها از قبیل« بقا سلطان»، «حسین خان بیگ» و« عوض دادخواه» و« مرگن سلطان» و دیگران در« چهار جو» با سیهزار سواره نیزهدار، آماده و مهیا جمع شده بودند و چنین صلاح دیدند که هر گاه« قزلباش»های نادر از جیحون رد شدند آنها را تارو مار نمایند که چنین نیز کردند.
نادر با آنکه آخرین ماههای حکومت 12ساله خود را میگذراند هر روز خبر عصیان طوایف را میشنید و دائماً با اعزام سپاهیانش و هم با بهرهگیری از جنگاوران محلی همان حدود به سرکوب کردن شورشیان میپرداخت به عنوان نمونه در حمله به دشت قبچاق پس از تارو مار کردن قالماقها با آتش توپخانه ، گروهی از جنگاوران یموت را مأمور کرد که به تعقیب قالماقها بپردازند.
تا اینکه نادر در سال 1160 «ه.ق» به قتل رسید در مورد مرگ نادرشاه فرضیههای مختلفی مطرح است. چیزی که مشخص است در مرگ نادر سرداران شیعه قزلباش دخالت داشتند.چند روز قبل از اجرای قتل در حد گستردهای شایع شده بود که نادر قصد دارد با همدستی سرداران سنی مذهب ترکمن و افغان از سرداران شیعه قزلباش انتقام بگیرد به همبن جهت با شایع شدن مرگ او بیدرنگ گروههای رقیب از ترس مرگ به جان هم افتادند آن چنانکه 50000 نفر کشته شدند.
ترکمنهای مستقر در اردوگاه نادر هم پس از یک درگیری و مقاومت شدید مجبور به ترک اردوی قوچان شدند. چهار هزار افغانی و ازبک تحت امر« احمد خان ابدالی» به سوی قندهار گریختند. احمد خان در آنجا تاج سلطنت بر سر نهاده و خود را« احمد شاه درانی» خواند. «محمد حسن خان» نیز یکی از قدرتمندترین مدعیان سلطنت پس از مرگ نادر بود که با حمایت مجدد ترکمنها و استرآبادیها 35000 نیرو جمعآوری کرد. قدرت روز افزون وی سبب شد کریمخان زند نیروی عظیمی برای سرکوبی وی به آسترآباد بیاورد. بر خلاف عصر صفویه که عناصر و خاندانهای ترک و ترکمان در رأس قدرت سیاسی بودند در عهد افشارها، اشرافیت جدید بیشتر از خراسان یعنی از طایفه افشار، قاجارها، کردهای خراسان، جلایرها ... بودند. ترکمنهایی که در سر حدات خراسان و استرآ باد میزیستند اصولاً هیچ سنخیتی با نادر و جانشینان وی نداشتند.
آنها بیشتر از مخالفان نادر مخصوصاً محمد حسن خان قاجار حمایت میکردند. در مقاطعی هم مثل لشکرکشی به ماوراء النهر، خوارزم وقبچاق حضور داشتند احتمالاً با اکراه اقدام به چنین کاری میکردند و گاه درمیانه راه سر بر تافته و به میان اوبه ویورت خویش بازمیگشتند . تنها کس از ترکمنهای شمالشرق که تا آخر یار وفادار نادر باقی ماند «جانعلی خان گوگلان» بود اما از ترکمنهای غرب ایران هنوز صاحب منصبان بزرگ لشکری و کشوری در دربار نادر حضور داشتند.
کریم خان یکی از سرداران نادر بود که از میان طایفه زند برخاست و قصد داشت بار دیگر وضع ایران را سرو سامان دهد ولی ضرورت داشت از همان آغاز با حریفان قدرتمندی همچون محمد حسن خان قاجار و حامیان ترکمن اش دست و پنجه نرم کند. محمد حسن خان قاجار (پدر آقا محمد خان قاجار بنیانگذار حکومت قاجاریه) پس از مرگ پدرش سالها درگیر جنگهای فرسایشی با سپاهیان نادر بود. او هر بار پس از شکست به میان ترکمنهای یموت پناه میبرد تا در فرصت مناسب بعدی دست به اقدامات تلافی جویانه بزند به همین خاطر کریم خان پس از آرام کردن شورش تعدادی از حریفان به سوی استرآباد روانه شد از آن سو محمد حسن خان علاوه بر جمعآوری سپاهیان محلی منطقه، جنگاوران یموت و گوگلان را که در مرخصی بودند احضار نمود.
ترکمنها در بیرون شهر استرآباد کمین زدند و از پشت سر به سپاهیان زند حملهور شدند و با حمله نیروهای درون شهر به سپاه زندیان آنها را از دو سو قتل عام کردند. خود «کریم خان زند» به زحمت توانست از معرکه بگریزد و سراسیمه خود را به تهران رساند. مختومقلی شاعر شهیر ترکمن در اشعار خود به این وقایع اشاره دارد:
سور فتحعلی، سردار اوغلی گلدی وقت یونه بودوران عالی، سیزینگدور
داغ کمین ترپنمز دریا دک دوغز یموت، گوگلان اهلی ایلی سیزینگدور
ترجمه: ای پس فتحعلیخان قیام کن که دوران عالی از آن توست
به مانند کوه مقاوم و مانند دریا استوار که ایل یموت و گوگلان در کنار توست.
قاجارها به امید کسب تخت سلطنت به سوی اصفهان و شیراز لشکر کشیدند. در این لشکرکشی 50000 نفره، ترکمنها هم حضور فعالی داشتند اما چیزی نصیبشان نشد زیرا خبر رسید که«برادر زن» محمد حسن خان در استرآباد شورش کرده است . این قضیه باعث شد که مجدداً به استر آباد برگردند، در بین راه هم در حوالی ساری ترکمنهای یموت بنای ناسازگاری گذاشتند و درنتیجه لشکریان قاجار متفرق شدند.زندیها سپاه دیگری را برای سرکوب محمد حسن خان قاجار به استرآباد اعزام کردند. در مازندران هم «حسین خان قاجار» و برادرانش (از یوخاری باشها) که دشمن سرسخت« محمد حسن خان قاجار» ( از آشاقه باشها) بودند به زندیها پیوستند. محمد حسن خان هم پس از مجهز کردن 20000 نیرو از منطقه استرآباد به سوی بهشهر آمد تا راه را بر سپاه زند که عازم سرکوب شان بود سد نمایند اما این سپاه در همان اوایل نبرد از زندیان شکست خوردند و به اطراف و اکناف پراکنده شدند. محمد حسن خان قاجار نیز دستگیر و سرش بلافاصله بریده شد، سپاه پیروز زندیه به همراه همپیمانان قاجاریه (یوخاری باشها) به استرآباد آمدند در این شهر دستگیری اشاقه باشها (طایفه محمد حسن خان) با شدت آغاز شد این امر سبب شد اشاقه باشها به میان ترکمنها پناه بردند. آقا محمد خان پسر محمد حسن خان قاجار نیز جزو فراریان بود. وی چند صباح بعد با یاری ترکمنها به استرآباد هجوم آورد ولی حملات آنها به راحتی دفع شد. مدتی بعد وی نیز دستگیر و به نزد کریمخان زند اعزام شد. پس از مرگ کریمخان زند در سال 1193 «ه.ق» و در زمان درگیریهایی ایجاد شده بین سرداران برای جانشینی وی، آقا محمد خان قاجارکه به دقت حوادث را زیر نظر گرفته بود در فرصتی مناسب توانست از شیراز به سوی استرآباد بگریزد. خانهای زند که نسبت به این حریف جدید هوشیار شده بودند سپاهی به سوی استرآباد گسیل داشتند. آقا محمد خان جنگاوران و تفنگچیان مازندرانی را به کار کمین و حمله به پشت بخش کمکی سپاه زندها گماشت و سواران چابک گوگلان و یموت را نیز به حمله مداوم به لشکرگاه زندیان در بیرون قلعه استرآباد مأمور نمود. این گروهها چنان راهها را مسدود و حملات مکرر انجام دادند که در مدت کوتاهی تهیه آذوقه و علوفه برای سپاهیان و چهارپایان لشکر زند غیر ممکن شد.بنابراین تصمیم به عقبنشینی و بازگشت به ساری و تهران گرفتند اما زمان برای این اقدام دیر شده بود و در نتیجه آقا محمد خان دستور داد استرآبادیها و ترکمنها بر سر آنان بریزند و همه را غارت کنند. پیروزیهای بعدی لشکریان آقا محمد خان تا تصرف شیراز (پایتخت) ادامه داشت و لطفعلی خان زند در سال 1206 «ه.ق» دستگیر شد و آقا محمد خان در نهایت خشم، غلامان خود را مأمور نمود تا وی را به طرز فجیعی به قتل برسانند با مرگ وی سلسله زندیه نیز منقرض شد و حکومت سلسله قاجار بر ایران آغاز شد.
ترکمنها و حکومت قاجار
بنا به اعتقاد مورخان عهد قاجار ترکمنهای حامی پدر آقا محمد خان قاجار طایفه « داز» یکی از تیرههای طایفه«آتابای» میباشد. محل زیست اصلی دازها در آق قلعه مخصوصا روستای چنسولی بوده است. بازماندگان« بگنج خان» بر حمایت جدشان از« محمد حسن خان قاجار» تأکید دارند چرا که آقا محمد خان پس از رسیدن به قدرت به پاس حمایت تیره «داز» از پدرش زمینهای روستای «عطاآباد» را به آنان بخشید. در دوران« محمد علی شاه» نیز شاه قاجار عواید حاصل از زمینهای «گوزن» فارس را نیز به بزرگان این تیره عطا کرد این اراضی و عواید حاصله از آن تا عصر رضاشاه و اوایل سال 1306 خورشیدی در اختیار وراث «بگنج خان» و خانهای تیره« داز» بود. هم اکنون بخشی از اسناد این اراضی در اختیار بازماندگان آنها نگهداری میشود. لازم به ذکر است« محمد داز گرگانی» (جرجانی)که چند دوره در عصر پهلوی اول و دوم نماینده مردم ترکمن در مجلس بوده نسل چهارم بگنجخان میباشد.
در زمان حکومت آقا محمد خان، ترکمنها چند بار سر به شورش برداشتند که آقا محمد خان در برابر آنها با سیاست هویج و چماق مقابله مینمود. و بعد از سرکوب ترکمنها توانست با خیال راحت در سال 1210 «ه.ق» در تهران به عنوان شاه ایران تاجگذاری کند.
بعد از آقا محمد خان قاجار دوران حکومت« فتحعلیشاه» با حوادث بزرگ جهانی قرین شد که بیتأثیر در اوضاع ایران ،آسیای میانه و ترکمنها نبود. روسها به دنبال رقابت با اروپاییها سیاست نگاه به آسیای مرکزی را که از زمان نادر شاه آغاز کرده بودند شدت بخشیدند منتهی در زمان نادر شاه به علت شکستی که از نادر خورده بودند جرأت نزدیک شدن به سر حدات و منطقه نفوذ ایران را نداشتند . دوران فتحعلیشاه دوره جنگهای ایران و روس بود که نتیجه «دوره اول» این جنگها عهدنامه گلستان بود. برای حل و فصل امور جانبی این عهدنامه، هیئتهایی از سوی ایران عازم روسیه شدند که یک بار در همان سال عقد قرار داد به سال 1228 «ه.ق» از طریق تفلیس به پترز بورگ رفتند.
رئیس هیئت ایرانی در تفلیس یک اسب ترکمن به سردار این ناحیه هدیه کرد. ایشان درناحیه قفقاز ،در شهر« مزدک» ترکمنهای زیادی را مشاهده کرد که در این منطقه زندگی می کردند. در شهری دیگر در این منطقه، چیز جالبی میبینید که اهالی این شهر و روستاهای اطراف به تعداد 3 ـ 2 هزار خانوار تماماً ایرانی میباشند که در زمان قتل نادرشاه و در اغتشاشات بعد از آن به دست ترکمنها اسیر شده و به این مکان آورده شدهاند که همگی از خراسان بودند.
در اوج «جنگهای دوم» ایران و روس به سال 1243«ه.ق» گروهی از جنگاوران ترکمن به همراه سایر نیروهای ایرانی به جبهههای جنگ پیوستند تا کار نبرد را یکسره کنند که متأسفانه کاری از پیش نبردند که به دنبال شکست ، عهد نامه« ترکمنچای» هم بین ایران و روس منعقد شد.
فتحعلی شاه در سال 1228« ه.ق» با قیام بزرگ «یوسف کاشغری» روبرو شد. قبل از این تاریخ راه مشهد توسط مهاجمان ترکمن ناامن شده بود حاکم مشهد ترکمنها را شدیداً سرکوب کرده بود و پس از این به تحریک« قربان قلیچ ترکمان»،«یوسف کاشغری» از نبیرههای «سید جلال بخارایی» که در بین مردم ترکمن محبوبیت زیادی داشت شروع به تحرکاتی نمود. آنها پس از آغاز حرکت خیلی سریع قلعه «پسرک» از توابع فندرسک استرآباد را متصرف شدند.شاه که چنین دید به والی خراسان دستور سرکوب آنها را داد. سپاه والی چون به منطقه اطراف شورشیان رسیدند بلافاصله شروع به جنگ کردند و مدت هفت شبانهروز به قتل و غارت اردوگاه ترکمنها پرداختند.
سرکردگان ترکمنها به منطقه «بالقان» متواری شدند اما آرام نگرفتند و درنتیجه بعد از بازگشت سپاه والی بار دیگر به استرآباد تاختند. این بار والی خراسان شاهزاده قاجار «محمد قلی میرزا ملک آرا» با سپاهی قوی بر ترکمنها که در حوالی رود گرگان جمع شده بودند هجوم بردند در همان آغاز نبرد سپاه شاهزاده دچار شکست و فرار شدند در حین فرار بسیاری از آنان در رود گرگان غرق شدند اما در این حین یوسف کاشغری هم به ضرب گلولهای کشته شد و ترکمنها نیز متفرق شدند.
اندکی بعد خود والی خراسان شاهزاده« محمد قلی میرزای ملک آرا» که سالها در جهت سرکوب شورشهای ترکمنها تلاش کرده بود به دلیل اغتشاشات ایجاد شده بعد از شکست ایران در جنگ با روسیه و به اتفاق ترکمنها سر به شورش برداشت که البته ایران و روسیه صلح کردند و اتفاق آنها هم از هم پاشید.
در همین اوان در استرآباد هم حاکم آنجا شورش 13 روزهای را آغاز کرد به طوری که 30000 جنگاور ترکمن را با خود همراه کرد.فتحعلیشاه بدون درنگ نامهای به سادات« مفیدی» که« شیخ الاسلام» استرآباد بودند نوشت و تأکید کرد که« تکلیف اهالی استرآباد این است که این دیوانه را در ز نجیر کشند». استرآبادیها هم بلافاصله حاکم و سرداران وی را دستگیر کردند در میان دستگیر شدگان تعدادی از سرداران ترکمن هم بودند از جمله« محمد حسین بخشی» قوجوق،« آدینه حسن خان»، «نوروز خوجه»،« قوچان صوفی» یلقی ،«طاقن نیاز» قان یوقمز.
در بهار سال 1242 «ه.ق» بار دیگر ترکمنهای«جعفربای» به رهبری «قیات خان» طغیان کردند. لشکری از استرآباد به همراه هزار سوار گوگلان بر سر طایفه جعفربای ریخته و دست به غارت زدند و شورشیان هم پراکنده شدند. فتحعلیشاه دیگر تصمیم جدی برای قلع و قمع ترکمنها گرفت در سال 1249 «ه.ق» شاهزاده «عباس میرزای» ولیعهد که سپهسالار ارتش ایران در جنگ با روسها بود مأمور شد که ترکمنها را شدیداّ سرکوب کند وی در این جنگ تصمیم گرفت تجربیاتی را که در جنگ با روسها اندوخته بود علیه ترکمنها به کار گیرد. پس از تجهیز قوا در مشهد به سمت سرخس که مسکن «سالور»ها بود روانه شد عباس میرزا سپاهیان را به 4 قسمت تقسیم کرد که فرماندهی یک قسمت را که شامل جنگاوران ترکمن یموت و گوگلان بود خود بر عهده گرفت.
در این زمان عباس میرزا «سالور»ها را به اتهام تجاوز و چپاول به خاک ایران مورد تعرض قرار نداد بلکه آنها را متهم به پخش اسلحه بین ایلاتی که مزاحم ایرانیها بودند نمود، آنها در عوض قیمت آن سلاحها، اسرای ایرانی را قبول میکردند.در این هنگام سه هزار اسیر ایرانی در سرخس به سر میبردند. عباس میرزا در مقابل قلعه سرخس پدیدار شد و اخطار نمود که تسلیم شوند در جواب« آدینه قورت خان سالور» سر کرده سالورها و «باللی محرم» به اردوی شاهزاده آمدند. آنها پیشنهاد استرداد 3000 اسیر ایرانی را دادند مشروط به آنکه اسرای ترکمن سالور که در مشهد نگهداری میشدند نیز آزاد شوند ولی عباس میرزا این تقاضا را رد کرد و دستور بازداشت آدینه خان را صادر کرد.
ترکمنها باشنیدن این خبر از هر گوشهای به سمت سرخس راه افتادند توپخانه سپاه عباس میرزا آتش شدیدی را به روی سرخس گشود. وی دستور داد آدینه خان را رها کنند تا وی ترکمنها را وادار به تسلیم کند ولی ترکمنها تسلیم نشدند و در نهایت سرخس توسط سپاهیان عباس میرزا تصرف شد. قتل عام وحشتناکی شروع شد ،غنایم و اموال زیادی به دست سپاه عباس میرزا افتاد و اسرای ایرانی هم آزاد شدند. 5000 نفر از ترکمنهاهم به اسارت گرفته شدند. در میان اسرا 400 دلال برده فروش از طوایف مختلف ترکمن ـ جمشیدی ـ ازبک ـ تایمنی ـ تیموری بودند که آنها را به 3000 اسیر ایرانی آزاد شده واگذار کردند و آنها هم همه این دلالان را قطعه قطعه کردند. پس از این انتقام گیری وحشتناک قلعه سرخس را با خاک یکسان کردند و سپاه شاهزاده به مشهد بازگشت عباس میرزا پس از این فتح چند ماه بیشتر در قید حیات نبود.
گفتن این نکته در اینجا درباره فتحعلی شاه بیمورد نیست که تعداد زیادی از زنان فتحعلیشاه قاجار از طوایف ترکمن بودند که این زنان ترکمن در مراسم عروسی و عزای طایفه قاجار شرکت می کردند به طوری که آقا محمد خان قاجار و فتحعلی شاه مکرر میگفتند که «با ترکمنان همسایه و همخانه هستیم و آنها از ایل ما جدا نیستند و در عیش و عزا باید با ما باشند».
بعد از فتحعلیشاه در دوران«محمد شاه» نیز طغیان مدعیان قدرت و شورشهای مختلف وجود داشت. در دوران این شاه بود که به ترکمنهای استرآبادو «قاری قلا» حمله شد. در این دوران به سال 1254 «ه.ق» قیات خان از تیره« کر» طایفه جعفربای در«چلکن» شورش نمود. شاهزاده «اردشیر میرزا» با هزار جنگاور به جزیره «چلکن» رفته آنها را سرکوب کرد. در سال 1257 «ه.ق» نیز «حضرت ایشان» یکی از «صوفیان» ترکمن در منطقه رود گرگان سر به شورش برداشت. «مختومقلی» نامی که بین ترکمنهای تکه و یموت نفوذ زیادی داشت با عدهای به «حضرت ایشان» پیوست. شاه فرمان داد« محمد حسن خان سردار» با 10000 نیروی سواره و پیاده به همراه توپخانه به «ترکمن صحرا» روانه شود، آنها به اتفاق نیروی 6 هزار نفره« اردشیرمیرزا» به مدت 9 ماه در صحرا جولان دادند و ترکمنها را تارومار کردند مختومقلی هم گریخت. اردشیر میرزا سفیری نزد وی فرستاد و او را به دعوت به تسلیم کرد مختومقلی چارهای ندید جز آنکه پسرش« محمد خان» را به اتفاق «حضرت ایشان» و گروهی از اعیان ترکمن و هدایای بسیار به درگاه اردشیر میرزا بفرستد، اردشیر میرزا هم به فرمان شاه آنها را مورد عفو قرار داد.
روسها در سال 1256 «ه.ق»به بهانه جلوگیری از حملات ترکمنها به کشتیهای تجاری روسی در جزیره آشوراده لنگر انداختند و آن را به صورت پایگاه دریایی درآوردند. سلطه غاصبانه روس بر جزیره تا سال 1266 «ه.ق» ادامه یافت. در این سال به دستور میرزا تقیخان امیر کبیر نیروهای ایرانی به همراه ترکمنهای اتباع ایران، روسها را از جزیره آشوراده بیرون انداختندو فقط بازرگانان روس و موسسات تجاری آنها در این جزیره ماندند این امر موجب خشم سفیر روسیه در تهران شد. در اوایل سال 1267«ه.ق» بعضی از ترکمنها اموال موسسه بازرگانی روسیه در آشوراده را غارت کردند، کنسول روسیه در مازندران چنین وانمود کرد که حکمران مازندران ترکمنها را تحریک کرده است بنابراین سفیر روسیه براساس گزارش کنسول مزبور خواستار عزل حکمران مازندران شد.
ناصرالدین شاه دستور عزل را صادر کرد ولی امیر کبیر زیربار نرفت و اجرای فرمان شاه را نشانه ناتوانی دولت در برابر یک کشور بیگانه دانست اما در نهایت امیر کبیر از صدرات عزل و حمکران مازندران نیز بر کنار شد.
اما ترکمنها پس از این واقعه کوتاه نیامدند و به طور دائم در دریای خزر برای کشتیهای تجاری روسی ایجاد مزاحمت میکردند و حتی یک بار در زمانی که روسها در این جزیره به مناسبت شب عید سال نو میلادی در حال جشن بودند، ترکمنها ناگهان به آنها حمله کرده و آنها را قتل عام کردند. به همین بهانه روسها تا سال 1921م. (1340 «ه.ق») آن جزیره را در اختیار خود نگهداشتند.
در سال 1270 «ه.ق» شاهزاده« فریدون میرزای فرمانفرما »برای سرکوب ترکمنهای سرخس و مرو سپاهی را عازم آن مناطق کرد. اما« ارازخان»و« قوشیدخان» به اتفاق سایر سرداران سرخس نزد فریدون میرزا رفته اعلام کردند که اسرای ایرانی را آزاد کرده و به کاروانهای تجاری حمله نخواهند کرد. شاهزاده تعهدات آنها را پذیرفت و مقرر شد 24 خانوار از اشراف ترکمنهای سرخس را به عنوان گروگان به مشهد بفرستند( لازم به توضیح است که در این عصر سه راه تجارتی مهم در محدوده زیستی ترکمنها واقع بود:
1 ـ راه خیوه به گمشتپه 2 ـ راه خیوه به مشهد3ـ راه بخارا به مرو، به غیر از راه اول که آرام بود راههای بعدی مورد هجوم ترکمنها واقع می شد.)
اما اوضاع در آن نواحی باز هم آرام نگرفت چرا که اصولاً قبایل مختلف ترکمن شرایط یکدست سیاسی و حداقل یک «اتحادیه قبیلهای» هم نداشتند که در مقابل تعهدات خود همگی به طور یکدست و یکنواخت عمل کنند، عموماً پس از هر تعهد و گروگان دادنی قبایل و طوایف دیگر اقدام به کارهای منع شده میکردند.
به هر صورت این بار فریدون میرزا در رأس سپاهی به سوی عشقآباد به حرکت درآمد چون به آن ناحیه رسید منطقه را کاملاً خالی دید بنابراین دستور داد قلاع ترکمنها را ویران کرده و به مشهد مراجعت کردند. ولی سرخسیها همچنان بر قول خود پایدار ماندند و دوباره بزرگان خود را به مشهد نزد فریدون میرزا فرستادند و اظهار اطاعت و حراست از کاروانهای تجارتی نمودند. اتفاقاً در همین زمان کاروان بزرگی از هرات به سوی مشهد به حرکت درآمد که ناگهان در کوهستانهای اطراف هرات با حمله« محمد شیخ» سردار سواره ترکمن غارت شد و گروهی هم اسیر شدند. چون این خبر به سرخس رسید سالورها 500 سوار به آن سمت روانه کردند، این گروه در حوالی هرات بر سر جنگاوران محمد شیخ تاخته و آنها را غارت کرده اموال و اسرا را باز پس گرفتند. افغانها نیز در این زمان فرصت را مغتنم شمرده بر اغتشاشات خود در مرزهای شرقی ایران افزودند. ناصرالدین شاه تصمیم به اعزام نیرو به آن نواحی گرفت و سپاه اعزامی هرات را تصرف کرد. این اقدام ایران، انگلیسها را نگران کرد که از مدتها قبل افغانها را علیه ایران تحریک میکردند تا این مناطق که دروازه هندوستان محسوب میشود به دست حریفان نیفتد.
این اقدام ایران سرانجام باعث تیرگی روابط ایران و انگلیس شد، انگلیسیها با اقدامات دیپلماتیک، تطمیع مقامات ایرانی و حتی تهدید ایران کاری از پیش نبردند در نتیجه ناوگان نیروی دریایی انگلیس در جزیره خارک پهلو گرفت و رسماً به ایران اعلان جنگ دادند .خبر این حادثه در سراسر ایران پیچید و بسیاری آماده جنگ شدند، جنگاوران و قشونهای ایلاتی از اقصی نقاط ایران به جنوب اعزام شدند در این بین گروهی از جنگاوران طوایف ترکمن که در زمره دوستان حکومت محسوب میشدند خواهان اعزام به جبهههای جنگ علیه انگلیسیها شدند.
6000 تن سواره ترکمن نزد حاکم استرآباد آمده خواستار شدند برای مبارزه با انگلیسیها به بندر بوشهر عازم شوند در این زمان بخشی از نیروهای مسلح استرآباد یعنی از 21 دسته قشون 7 دسته از طوایف ترکمن بودند.به این ترتیب حاکم استرآباد تعداد زیادی از جنگجویان ترکمن ،کرد و استرآبادی را آماده رزم کرد.
با ناصر الدین شاه تماسهای مکرر گرفته شد و ناصرالدین شاه در جواب گفتند «در مبارزه با انگلیس لشکر دولتی کافی است و لازم نیست که مردم ترکمن ممالک ایران که در لشکر ایران به شمار نیامدهاند به زحمت بیفتند» و دستور داد ترکمنها در اوبههای خویش آماده باشند تا اگر لازم باشد حاضر شوند.
صدراعظم به ناصرالدین شاه گفت:« تاحال هیچ یک از سلاطین ایران حتی نادر شاه نتوانست ترکمنها را فرمان پذیر خویش کند حال که امروز ترکمنها خود به اطاعت آمدهاند اگر پادشاه آنها را از خود دفع کند ممکن است اندوهگین شوند بهتر آن است که بزرگان آنها را شاهنشاه به حضور پذیرفته و مورد لطف شاهانه قرار دهند» و بدین ترتیب دو هزار نفر از آنها به اتفاق بزرگان استرآباد به حضور شاه رسیدند پس از پایان جنگ با انگلیسیها، نماینده دولت 12 نفر از سران ترکمنها به اسامی آدینه نظر خان جعفربای ـ قلیخان آق ـ بایلی خان دوجی ـ ولی سردار داز ـ آدینه قلیچ ایگدر ـ قربان خان قجق ـ بیگ پولاد سالاق و خدر نظر خان قروی و سوین قلی قنقرمه ـ ابا بدراق ـ خدر ایمر ـ نوبت بیگ بایرام شاهی، را خلعت داده و اجازه بازگشت به وطنهایشان داد .
ترکمنهای شمال شرق بر خلاف ترکمنهای غرب (آق قویونلوها و قره قویونلوها) با وجود نیروهای مسلحی که در اختیار داشتند چون نتوانستند« اتحادیه قبیلهای» تشکیل دهند هرگز برایشان مقدور نشد به صورت یک نیروی قدرتمند «دولت ساز» عرض اندام کنند. یکی از دلایل اصلی که نتوانستند متحد شوند (حداقل از قرن 7 «ه.ق» به بعد) حمله مغولان میباشد که امکان و فرصت یک جانشینی را به آنها نداد. قوم ترکمن در قرن 15 ـ 14 میلادی شکل اولیه خود را یافته بود و اساس آن قبیلههایی بودند که به شمال ترکمنستان« اوست یورت» و« منقشلاق» کوچ کرده بودند و آنها تا اواخر دهه پنجاه قرن نوزده میلادی حیات سیاسی پیوسته و سازمان یافتهای را تجربه نکرده بودند و بیشتر تحت رهبری سرکردگان و روسای قبیلهای خود و اصول «توره» یا «داب» به زندگی عشیرهای و قبیلهای خود ادامه میدادند اما در حدود سال 1859 میلادی اتحادیه سستی بین تکهها، سالورها و ساریقها به وجود آمد که نظام قبیلهای انها را اندکی گسترش داد مجامع قبیلهای تبدیل به مجلس کوچکی شد که هر قبیله به طور مساوی در آن نماینده داشتند البته چنین مجالسی به خاطر ساختار قبیلهای و عشیرهای شاخههای مختلف طوایف ترکمان بسیار شکننده بود و مخصوصا آنکه گاه مورد حسادت هم نژادان خود به ویژه یموتها و یا در معرض دسیسههای ایران، روس وحتی انگلیس قرار میگرفتند طوری که در مقاطع حساسی پس از مذاکرات چند روزه هم به یک تصمیم واحدی نمیرسیدند.
به طور کلی سالهای 1880 ـ 1850 میلادی یکی از حساسترین دورههای تاریخی ترکمنهای محسوب میشود. از سال 1855 به مدت 5 سال تلاشهای زیادی توسط آنها برای رهائی از چنگال خان خیوه و برای استقلال از ایران صورت گرفت. رهبر مشهور و مقتدر تکهها یعنی اراز خان نقش مهمی در این کشکمشها داشت وی نیمی از تکهها را در تجن و مرغاب در اوایل سال 1830 میلادی تحت رهبری واحد در آورده بود اما اندکی بعد تکهها تحت رهبری دو سردار یکی در آخال و دیگری در مرو به صورت دو تیکه درآمدند.
اولین رهبر ترکمنهای آخال «قرهجه سردار» بود که بعداً این رهبری به «قاری اوغلان بیگ» محول شد. بعد از وی «آقا محمد سردار» رهبر آنها شد اما چون نامبرده نتوانست از حملات مداوم ایرانیها به آخال جلوگیری کند خلع شده و برادرش« عوض صالح سردار» جانشیناش شد وی بلافاصله «نوربردی خان» را که در میان همه ترکمنها از محبوبیت برخوردار بود به معاونت خود برگزید. نیروهای مسلح تکه و گوگلانها تحت رهبری «یاخشی مرگن» و یموتها تحت رهبری «محمود ایشان» نیروهای خود را در برابر ایرانی ها سازماندهی کردند و در نزدیکی «قاری قلا» شکست سختی به ایرانیها وارد کردند اسلحه فراوانی هم به غنیمت ترکمنها درآمد.
در همین زمان «قوشید خان» پس از مرگ« اراز خان» درخشید وی در حقیقت معمار اصلی ایجاد ترکمنستان مستقل (در حوالی مرو تا سرخس) محسوب میشد. اولین موفقیت بزرگ او در سال 1855 میلادی علیه خیوهایها به دست آمد ولی قشون سواران او در برابر ساریقهای ترکمن که از سوی ایران حمایت میشدند به زانو درآمدند و مجبور شدند از تکههای آخال تقاضای کمک کنند اما آنها نیز با انتشار خبر حرکت قشون ایران از کمک صرف نظر کردند.
«نوربردی خان» هم در این میان خیلی سعی کرد ساریقها را از ایرانیها جدا کرده و به جمع ترکمنها اضافه کند و حتی به آنها وعده واگذاری اراضی وسیع در منطقه مرو را داد ولی موفق نشد. در بحبوحه این تماسها ناگهان حاکم جدید خراسان در سال 1860 م. با سپاهی بزرگ و مجهز به توپخانه برای تصرف واحه مرو و نابود کردن قوشیدخان به حرکت درآمد و بعلاوه سعی کرد بین ترکمنها قبل از آنکه به وحدت برسند تفرقه بیاندازند. اما قوشیدخان به همراه قشون و قبیلهاش به داخل صحرای خشک عقب نشست، سپاه ایران به دنبال آنها بخشی از صحرا را در نوردیدند ولی به خاطر کمبود آب و آذوقه و کشته شدن تعدادی از آنها مجبور به عقبنشینی شدند این عدم موفقیت سپاه ایرانیان بار دیگر قوشیدخان و یارانش را پرآوازه کرد. در این ایام قوشیدخان و نوربردی خان (دو خان بزرگ تکه) سعی کردند کمی به هم نزدیک شوند به علاوه برای بهبود شرایط زندگی و اقتصاد ترکمنهای تحت امرشان تلاش بسیار کردند و حتی روابط دوستانه با افغانها خیوهایها و بخارائیها برقرار کردند. در این بین ساریقها که از ایرانیها حمایت میکردند سعی کردند بین تکهها و ایرانیها مصالحه برقرار کنند تا جلوی خونریزی بیشتر گرفته شود و موفق هم شدند. ولی چندی بعد تکهها در حوالی مرو به ساریقها حمله کردند که منجر به جنگی فرسایشی به مدت 2 سال و در نتیجه نابودی جمعیت زیادی از هر دو طرف شد. سرانجام هم ساریقها شکست خورده و به چهارجو گریختند و تعدادی از آنها نیز اجازه یافتند به «یول آتان» کوچ کنند که در آن زمان غیر مسکونی بود.
علت گرایش ساریقها و سالورها به ایرانیان را باید در فشار هم نژادان آنها مخصوصاً تکهها و کمبود مراتع ـ آب ـ زمینهای کشاورزی و وضعیت بدمعیشتی آنها دانست. یکی از حوادث مهم عهد ناصرالدین شاه وقوع جنگ مرو و شکست سپاهیان ایران از ترکمنها مخصوصاً تکهها و از دست رفتن منطقه مرو بود. این جنگ بازتاب وسیعی در آسیای میانه داشت چرا که ایرانیان پس از هرات دومین شهر بزرگ خراسان را نیز از دست دادند. در این جنگ از سپاه 40000 نفره ایران تنها 8 هزار نفر به مشهد برگشتند. این شکست موجب ناامیدی در کل ایران شد، در عوض تکهها در اوج قدرت و شهرت قرار گرفتند. قاجارها ازین به بعد از ترکمنها و بخشی از آسیای میانه قطع امید کردند و در برابر نفوذ و پیشروی روسها به آسیای میانه به زانو درآمدند، اما ترکمنهای طرفدار ایران از جمله بخشی از سالورها در اوج ترس و وحشت از انتقام تکهها به اطراف هرات و سرخس کوچ کردند. قوشیدخان یکی از سرداران خود را بر سر سالورها در سرخس فرستاد این قشون سالورها را پس از تنبیه کردن به میان تکههای مرو کوچاند. این درگیریها و دشمنیها در بین طوایف ترکمن و جا به جایی مداوم آنها مانع اتحاد قبیلهای آنان میشد.
تکههای سربلند که قدرتشان به گوش همه از جمله روسها رسیده بود دژ عظیمی را به نام قوشیدخان در اطراف رود مرغاب احداث کردند که در پشت این دژ 5000 آلاچیق برافراشته گردید.
دراینجا باید گفت ،روسها که پس از پطر کبیر برای گسترش تجارت خارجی خود به دنبال دسترسی به دریاهای آزاد بودندو برای این منظور چهار مسیر را در نظر گرفته بودند: (1ـ مسیر دریای مدیترانه 2 ـ مسیر دریای بالستیک 3 ـ مسیر اقیانوس آرام 4 ـ مسیر خلیجفارس)
برای رسیدن به خلیج فارس شروع به ساختن استحکامات و قلعههای نظامی در کنار مرزهای ایران در ساحل شرقی دریای خزر نمودند. با ورود روسها به ترکستان که شامل محل زیست ترکمنها هم میشد اوضاع این منطقه به طور کلی تغییر کرد. دولت ایران نیز به این اقدامات روسها معترض بود ولی آنها در جواب میگفتند «که مرز ایران در سمت جنوب رود اترک است و ایران هرگز نتوانسته نسبت به ترکمنها اعمال قدرت نماید و ترکمنها مردمی مستقلاند».
وزیر مختار انگلیس در تهران هم با همتای روسی خود هم عقیده بود که ایران در شمال رود اترک نفوذی ندارد. دولت ایران چون حمایتی از انگلیس ندید دیگر در ادعای خود اصرار نکرد فقط خواست که روسها در امور ترکمنهای کرانههای رود گرگان و اترک دخالتی نکند و در انجا استحکاماتی هم نسازد. بدین ترتیب اشغال سواحل شرقی دریای خزر و شاه قدم (کراسنووسک) از طرف ایران و انگلیس پذیرفته شد. اما ترکمنها در مقابل پیشروی روسها شدیداً مقاومت میکردند ولی روسها همچنان به پیشروی خود ادامه میدادند.
بعد از تصرف خیوه به دست روسها زنگ خطر برای انگلیسیها جداً به صدا درآمد. سفیر بریتانیا در روسیه به دولت متبوع خود اخطار کرد که اکنون روسیه جای پایی در استپهای ترکمن به دست آورده و از آنجا میتواند استقلال ایران و افغانستان را تهدید کند و خطر دائمی برای هند باشد. در این میان دولت ایران هم کوشید در ادعای خود نسبت به اراضی و طوایف ترکمن پایدار باشد. ولی سیاست پیشروی روس همچنان ادامه داشت و انگلیسی ها هم به چیزی غیر از حفظ مستعمره هند خود فکر نمیکردند زیرا که از ترس اقدامات روسها درباره هند حاضر به کوتاه آمدن در مناطق ترکستان و ایران بودند و در محافل سیاسی لندن اینطور توجیه میکردند که ترکمنان هنوز دارای زندگی و اخلاق غیر متمدناند پس ما باید از روسها ممنون باشیم که این وظیفه سنگین و شایان تقدیر یعنی متمدن کردن آنها را برعهده گرفتندو انگلستان نباید به چنین سیاست ترقی خواهانهای حسد بورزد یا چشم طمع داشته باشد. به هر صورت در چنین شرایط بینالملی بود که روسیه مهمترین سرزمینهای محل زیست ترکمنها را تصرف کرد. طی 15 سال بعد کار الحاق تمام مناطق ترکمننشین به مناطق از قبل تصرف شده به صورت کامل به پایان رسید.
البته در اینجا ذکر آخرین مقاومت خونین ترکمنها در «گوگ تپه» ضروری است فرمانده سپاه روسیه در طول سال 1880 م. به طور کامل به تهیه تدارکات پرداخت که شامل تهیه ادوات جنگی ، شتر، آذوقه، و استخدام نیروهای مزدور از بین ترکمنها بود. به علاوه دستور داد خط مهم راه آهن« شاه قدم» (کراسنووسک) به« قزل آروات» که وسایلاش را آورده بودند احداث کنند و نیز خط تلگراف« چکشلر» به «چات» را وصل نمایند. خطوط تلگراف ایران هم در اوقات شب در اختیار روسها بود. در این مدت تکهها و تیرههای ترکمن هم پیمان آنها، در دستههای کوچک بر قلعهها، پاسگاهها و سایر مراکز تجمع روسها با تاکتیک (قاچااورش) یعنی شبیخون حمله میکردند تا بدین طریق آنها را خسته کنند.
در گوگ تپه هم نوربردی خان مجلس شورایی تشکیل داد که این مجلس از وی خواست تا «داقما سردار» و «صوفی خان» از سرداران ترکمن را به جمع خودشان بپذیرد که این امر را پذیرفت. سپس دستور داد تمام نیروها و سرداران در گوگ تپه جمع شوند اما درست در این شرایط فوقالعاده بحرانی «نوربردیخان» معمار وحدت تراکمه در سال 1880م. در «گوگتپه» درگذشت. اعضای مجلس شورا که حساسیت اوضاع را دریافته بودند بلادرنگ «مختومقلی» پسر او را به ریاست و فرماندهی برگزیدند همچنین« اراز محمد خان» را به معاونت او،« قربان مراد ایشان» را به عنوان« قاضی القضات» تمام قبایل ترکمن و «داقما سردار» را به فرماندهی جنگاوران برگزیدند. فرماندهی سپاه روسیه با اهداء هدایایی همراه با ارسال نامهای از« قوشلیخان» رهبر آتابایها و «ایرالیخان» رهبر جعفربایهای یموت خواست با روسها مدارا کرده و از آنها حمایت کنند.سفیر روسیه در تهران نیز با خانهای مناطق شاهرود، بجنورد، قوچان و درگز تماس گرفته و از آنها برای تهیه آذوقه و علوفه سپاه روس کمک خواست که هم ترکمنها و هم ایرانیها خواستههای روسها را برآورده کردند.
سپاه روس پس از اطمینان کامل از تهیه تدارکات از راه «ترس آقان» به سوی «خوجه قلعه» به راه افتادند آنجا را به آتش کشیده و محصولات زراعی ترکمنها را که هنوز برداشت نشده بود نابود کردند. مختومقلیجوان و کم تجربه با حکومت ایران و انگلیس تماس گرفته و خواهان کمک شد ولی دیپلوماسی روسها در تهران با تماسهای دائم با طرفهای ایرانی و انگلیسی جلوی هر گونه اقدام دیپلوماتهای ترکمن را سد کردند. به هر صورت سپاه روسیه به گوگ تپه رسید از 20000 ترکمن که از قلعه دفاع میکردند تنها 8000 نفر سلاحهای آتشین داشتند. در طی چند هفته گلوله باران نمودن قلعه هزاران تن کشته شدند ولی ترکمنها جانانه مقاومت میکردند و ازورود روسها به قلعه دفاع میکردند تا بلاخره روسها مجبور شدند زیر دیوارهای قلعه را نقبهایی حفر کرده و در آنها مواد منفجره کار بگذارند تا بلکه معبری به درون قلعه ایجاد شود و در نهایت مقاومت قهرمانانه ترکمنها در هم شکست. هزاران تن از مرد و زن و کودک کشته شده و مابقی نیز سر به بیایان نهادند و سواره نظام روسها آنها را دنبال کردند. وقتی ناصرالدین شاه خبر پیروزی روسها را شنید سخت شادمانی نمود و گفت: «یقین دارد که این پیروزی بر امنیت مرزهای خراسان و مردم آن سامان خواهد افزود». اما دامنه جنایات روسها بازتاب وسیعی در آسیای میانه، روسیه ، ایران حتی آمریکا و اروپا داشت به عنوان نمونه سه دهه بعد زمانی که روسها در بحبوحه انقلاب مشروطه در تبریز دست به جنایات زدند مردم تبریز از آن وحشت داشتند که باز همانند قتل عام گوگ تپه اتفاق بیفتند.
بعد از این حوادث سرزمینهای ترکمن نشین در شمال اترک جزء محدوده ایالت« ماوراء خزر روسیه» به مرکزیت« عشق آباد» درآمدند.
ترکمنان تابع روسیه از این تاریخ به بعد در پیوند با روسها به تدریج هویت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگیشان به هم خورد.
ایجاد ادارات دولتی ، تغییر در بعضی ساختارهای قبیلهای، تشکیل نیروهای نظامی جدید ، گسترش راه آهن، ایجاد کارخانجات و مدارس به سبک جدید باعث شد ترکمنها هم به صورت ملایم، اجتماعات نوین و سرمایهداری البته از نوع روسیاش را تجربه کنند.
در این میان لایه اشرافی و بالای طوایف (بیگها ، خانها، سرداران) خیلی سریعتر در اوضاع جدید هضم شدند و خصلتهای یک جانشینی ، شهر نشینی و طبقاتی ویژهای را کسب کردند که آرامش طلبی و عافیت طلبی از خصایص اصلی آنها بود.
در امر کشاورزی و دامپروری ، سیستم آبیاری، استفاده از ماشین آلات صنعتی، اصلاح نژاد دام و... تأثیر عمیقی بر ساختار و مناسبات اجتماعی آنان بر جای گذاشت و زیر ساخت اولیه گذار از زندگی قبیلهای کوچ رو به سوی یک جانشینی و شهر نشینی ابتدایی را آماده کرد.
در زمینه صنایع نیز احداث واحدهای صنعتی مثل پاک کنی، آرد سازی ، روغن کشی روند شتاب تحولات را شدیدتر کرد. در حیطه تجارت نیز رشد و گسترش شبکه جادهای و راه آهن از عوامل موثر در تغییر شرایط بود. سپس آرام آرام مدارس ، دانشگاهها، سینما و کتابخانهها، چاپخانه، تاتر، روزنامهها و... اضافه شدند.
درژانویه 1894میلادی اولین اجلاس ترکمنها در عشقآبادتشکیل شد که در طی آن قوانین مدنی ،فردی و اجتماعی مهمی به تصویب حاضرین رسیدو بر ایجاد امنیت در مناطق تاکید شد، سازماندهیهای اجتماعی نوین تأثیر بسزایی در انضباط اجتماعی ،ایجاد امنیت و دوری از « آلامانها» داشت.
اما در ایران ترکمنها هنوز وضع باثباتی نیافته بودند و با توجه به ضربهای که از نظر اقتصادی بعد از بسته شدن مرزهای دو طرف(قرارداد آخال) خورده بودند سعی میکردند همچنان به شورش ادامه دهند و اساساً به راحتی حاضر نبودند سروری ایرانیها را بپذیرند،چرا که چنین مرزبندی ای با شیوه زندگی آنها شدیدا منافات داشت.
مقامات روس با دادن تابعیت به قبیلههای ترکمن یموت، آنها را از زمینهای عشیرتی خود در میان اترک و گرگان یعنی ترکمن صحرا که برای آنها اهمیت حیاتی داشت جدا ساختند. (لازم به یادآوری است کلمه ترکمن صحرا یا صحرای ترکمن را اولین بار روسها بر منطقهای که از شمال به رود اترک از جنوب به رود گرگان از غرب به سواحل شرقی دریای خزر و از شرق به گنبد قابوس تا مراوهتپه و مرز خراسان محدود میشود اطلاق کردند. این محدوده در حال حاضر جزئی از استان گلستان ایران محسوب میشود).
پس از تعیین مرز در اداره زندگی مردم ترکمن دشواریهای بزرگی پیش آمد زیرا حکومت ایران همچون گذشته با پافشاری، همه یموتها را با آنکه بخشی از آنان همواره در قلمرو روسیه میزیستند و بخش دیگر تنها برای قشلاق و مدت 6 ـ 4 ماه به قلمروی ایران میآمدند همچون رعایای خود به حساب میآورد ، این چنین ترکمنها حالت مردمی را یافتند که به دو دولت مالیات میدهند. با بر قراری مراقبتهای مرزی و گمرکی ارتباط سنتی بازرگانی ترکمنهای یموت مختل شد زیرا بیشتر ترکمنهای ماوراء خزر از هم طایفهایهای خود در مناطق طرف ایران همچون( گمشتپه، خواجه نفس ، امچلی و...) مایحتاجات خود از قبیل چای( قند ، برنج، آرد ، پارچه) میخریدند چرا که بهای کمتری از آن طرف داشت.
بر بسیاری از کالاها به ویژه( چای قند ، نفت و پارچه) عوارض سنگینی وضع شد و بدیهی است که این اجناس گرانتر شدند. گذشته از آن، این کار به رشد قاچاق کالا و در نتیجه به سیاستهای تند مرزبانی منجر شد.
در سال 1304 «ه.ق» صدراعظم« امین السلطان» دستور داد گمرک خانهای در گمشتپه بسازند زیرا ترکمنها حاضر به دادن مال التجاره (حق گمرکی) نبودند، همچنین به حاکم استرآباد امر کرد برای کنترل دامداران متحرک و کوچ روی چارواهای یموت، بنای شهری را در حاشیه گنبد کاووس پایهریزی کنند.
شرایط ایجاد شده بعد از قرار داد مرزی طوری شد که چند منطقه ایران منجمله منطقه استرآباد بسیار نا امن شد چرا که روسها با قدرت ترکمنهای شمال اترک را کنترل میکردند و در نتیجه، بیثباتی ها به قسمت جنوبیتر یعنی خاک ایران کشیده میشد. در چنین شرایطی ترکمنها با بهرهگیری از سستی مقامات ایرانی روستاهای ایران را مورد تاخت و تاز قرار میدادند البته ناگفته نماند تعدادی از این حملات با اجازه و کمک حکمرانان ایرانی انجام میشد و در عوض بخشی از اموالی که ترکمنها غارت میکردند به حکمران میرسید ، این حکام ترکمنها را به غارت تحریک میکردند. این چنین اوضاع استرآباد بحرانیتر میشد مخصوصاً آنکه دشمنی میان طوایف آتابای با جعفربای و آتابای با گوگلانها در گرفته بود، یکی از این درگیریهای میان طوایف ترکمن در سال 1308 «ه.ق» به خاطر غارت احشام جعفربایها توسط آتابایها صورت گرفت.
آتابایها به سرداری «موسیخان» و جعفربایها به ریاست نظامی «حاجی محمد خان پنق»بودند(وی خان منطقه« امچلی» بود که بعدها به خدمت ایران درآمد و درجه «سرتیپی» گرفت و شاه ایران روستای« قلعه محمود» را جزو «تیول» ایشان قرار داد. وی بعداً در دوران درگیریهای مشروطه خواهان با استبدادیها در استرآباد توسط مشروطه خواهان ترور و کشته شد). با حکم روحانیون دو طرف علیه همدیگر درگیر شدند اما به زودی متوجه شدند این کار عواقب خوبی ندارد در نتیجه در پی مصالحه برآمدند.
عملیات جنگی ترکمنها با آمدن حاکم جدید استرآباد نیز پایان نگرفت.
در این زمان نفوذ دستگاه حکومت ایران تنها تا رود« قرهسو» عملی بود و در آن سوی رودخانه کسی به فرمان حاکم استرآباد گوش نمیکرد.
سیاست حکومت روسیه به تحکیم نفوذ ایران در میان ترکمنهای استرآباد کمک بزرگی کرد بدین صورت که پس از تعیین مرز برای حل و فصل مناقشات گوناگون مرزی، در گنبدکاووس کمیسریای روس و ایران تشکیل شد مقامات ایرانی از حمایت مقامات روسی ماهرانه بهرهبرداری کردند . مقامات ایران برای بسط نفوذ خویش در منطقه گمرک خانه و تلگرافخانه احداث کردند، ترکمنها در مورد تصمیم مقامات ایرانی برای ایجاد گمرک در دشت ترکمن نظر بسیار بدی داشتند و حتی در سال 1903 م. پاسداران گمرک خواجه نفس را مورد حمله قرار دادند، حاکم استرآ باد تصمیم گرفت ترکمنها را برای این حمله به کیفر برساند وبرای پیشگیری از فرار آنها به آنسوی مرز این شایعه را گسترش داد که طبق دستور سفیر روسیه در تهران مرز روسیه در صورتی که ترکمنها بخواهند به قلمرو روسیه فرار کنند به روی آنها بسته خواهد شد. ترکمنها دیگر احساس میکردند که قدرت حکومت ایران در منطقه با حمایتهای روسیه در حال افزایش است بنابراین مجبور بودند که اختلافاتشان با حکومت را از راه مسالمتآمیز حل کنند و در جلسهای که خانهای جعفربای با حضور روسای قشون استرآباد داشتند ترکمنها با احداث گمرک در منطقه و پرداخت خون بهای مأموران کشته شده در گمرک خواجهنفس موافقت کردند اما از طرف دیگر هم نمیخواستند به دست خودشان قدرت حکومت ایران را در دشت مستقر کنند و به همین خاطر تقاضا کردند که گروههای پاسدار و حافظ مراکز گمرک از خود ترکمنها باشند.
همزمان با تثبیت اوضاع در ترکمنصحرا از برخوردهای مسلحانه هم در میان ترکمنهای ایران و هم روسیه و هم ترکمنها با فارس زبانها کاسته شد.
مهاجران فارس زبان حتی تا درون ترکمنصحرا رفتند و در آنجا روستاهای خود را پدید آوردند. بدینسان در آغاز قرن بیستم شاه نفوذ خود را در این منطقه تحکیم بخشیده بود و ترکمنها رفته رفته به این اندیشه خود کردند که آنها رعایای شاه ایران هستند. البته قدرت حکومت ایران تا حد زیادی وابسته به پشتیبانی کمیسریای روس در منطقه بود. مقامات ایرانی با هر گونه تطمیع میکوشیدند که با نفوذترین خانها، سردارها و شخصیتهای گوناگون روحانی ترکمن را به سوی خود بکشند بدین ترتیب امکان آن را مییافتند که آتش دشمنی میان گوگلانها و یموت و سایر طوایف را شعلهور کرده همه آنها را ناتوان نمایند سرانجام از این رهگذر بود که زمینه اطاعت نهایی ترکمنها از حکومت مرکزی ایران ایجاد شد.
در دوره« مظفرالدین شاه» نیز که شاهی بیمار، رئوف و تحت نفوذ اطرافیان بود اغتشاشات ترکمنهای دو ایالت استرآباد و خراسان ادامه داشت اصولاً نه تنها استرآباد و خراسان بلکه سراسر ایران در عصر این سلطان دچار اغتشاش شده و دخالت روس و انگلیس بر امورات جامعه، مشکلات را دو چندان کرده بود. واگذاری امتیازات به بیگانگان، اوضاع بد اقتصادی ، ظلم و ستم شاهزادگان و عمال حکومتی، رشد طبقه جدید روشنفکر، توسعه افکار سیاسی جامعه که در نتیجه تحصیلات جدید اروپایی و آشنایی با افکار اروپائیان ایجاد شده بود منجر به تعارض نخبگان سیاسی جامعه با مجموعه حاکمیت مستبد قاجار و در نهایت باعث پیروزی انقلاب مشروطه در سال 1906 میلادی (1324«ه.ق») شد.
پس از مرگ مظفرالدین شاه پسرش« محمد علی میرزا» بر تخت سلطنت نشست وی ازهمان آغاز بنای کارش را بر مخالفت با مشروطه خواهان نهاد. حکومت متزلزل محمد علی شاه مواجه با قرار داد« 1907» بین روس و انگلیس که ایران را به سه منطقه تحت نفوذ روس و انگلیس و بیطرف تقسیم میکرد شد. این قرار داد به شدت افکار عمومی مردم ایران و حتی اروپا را تکان داد. به دنبال آن مشروطه خواهان بیشتر به تکاپو افتادند این وضع سبب نگرانی و وحشت طرفداران استبداد منجمله اشراف لشکری و کشوری و درباریان شد بنابراین تصمیم گرفتند نوعی حکومت توتالتیر نظامی را سازمان دهند تا با توسل به استبداد و خشونت جنبش مشروطه را در نطفه خفه کنند. به دنبال مبارزات مشروطه خواهان با شاه مستبد، بلاخره محمد علی شاه از سلطنت خلع و «احمد میرزا »پسر 12 ساله وی بر تخت سلطنت نشست. محمد علی شاه هم 2 ماه بعد به روسیه رفت تا با حمایت روسها،ترکمنها و خانهای ضد مشروطه استرآباد سلطنت از دست رفته را بازیابد.
پس از رفتن محمد علی شاه و تصمیمات جدید مشروطه طلبان اصول و قوانین انتخابات مجلس تغییرات مهمی کردند از جمله اقلیتهای مختلف و عشایر منجمله ترکمنها توانستند نمایندهای برای خود انتخاب کنند که مصادف با دومین دوره مجلس شواری ملی بود. اولین نماینده ترکمنها در مجلس شورای ملی« آدینه محمد خان ترکمن» بود که تحصیلاتش را در بخارا به اتمام رسانده بود، وی در جرگه جناح اکثریت مجلس بود. آدینه محمد خان از جمله کسانی بود که در زمان ورود محمد علی شاه مخلوع به گمشتپه و خواجه نفس به دیدار او نرفت وی انسانی موقر و تیزبین بود که به زبان فرانسه نیز آشنا بود که متاسفانه چندی بعد توسط ترکمنهای طرفدار استبداد به قتل رسید.
محمد علی شاه در مدت یک سالی که از ایران دور بود دائماً مشغول برنامهریزی و تماس با سران ایلات کرد و طوایف ترکمن بود طوری که برای سران طوایف از جمله یموتها عکسهای خود را فرستاد دو تن ازسران یموت را به باکو دعوت کرد به وسیله آنها و در سایه حمایت نیروهای روس، مبلغ هنگفتی پول را بین ترکمنها توزیع کردند سپس خود شاه مخلوع در 17 ژوئیه 1911 م. به همراه صندوقهای ظاهرا حامل آب معدنی که در حقیقت مملو از مهمات بود وارد «خواجه نفس» در ساحل شرقی دریای خزر شد.
خبر فوراً توسط عوامل مشروطه خواهان در گمش تپه به اطلاع اعضای انجمن مشروطه طلبان استرآباد رسید، آنها نیز فوراً اقدامات امنیتی لازم را انجام دادند و در اطراف استرآباد کشیک گذاشتند، بسیاری از تجار و کسبه طرفدار مشروطه هم به کنسولگری روس پناهنده شدند یا گریختهاند.
شاه و نزدیکانش از « گمشتپه» به « امچلی» که در مسیر استرآباد واقع بود و چند روزی به ستاد شورشیان تبدیل شد ، نقل مکان کردند. از آنجا به بقیه روستاهای ترکمن نشین و سایر محلها نامههایی ارسال گردید که حاوی خبر حضور شاه و هیأت همراه وی در امچلی بود. ثبت نام از ترکمنهای جنگاور و سازماندهی یگانها در همین محل انجام شد.
همچنین در امچلی محمد علی شاه شورایی از خانهای یموت و ریش سفیدان و روحانیون ترکمن را تشکیل داد و هیأتی از سران استرآباد نیز در همین محل به حضور شاه رسیدند. حاکم شهر استرآباد و دیگران نیز جهت عرض بندگی به سوی« امچلی» به حضور محمد علی شاه مخلوع روانه شدند.
طرفداران شاه بعد از این، عازم استرآباد شده و بدون هیچ گونه مقاومتی وارد کاخ حکومتی شدند. به تدریج سواران ترکمن از تمام ایلات وارد استرآباد شدند به طوری که تعداد آنها از 1000 سوار بیشتر شد. البته گروهی معتقدند نیروهای همراه شاه (اعم از ترکمن ، روسی ، ایرانی) بالغ بر 3000 نفر میشده است. به قول مخبر روسها در استرآباد: «در بیشتر دهات ترکمن فقط پیر مردان و کودکان باقی ماندند، هیجان بیسابقهای بین ترکمنها دیده میشود گروههای کوچک و جدا از هم مرتباً تشکیل و به دنبال شاه روان هستند».
البته درباره طرفداری اکثریت سرکردگان ترکمن از مستبدین و مخالفت با مشروطه یک نکته را باید در نظر گرفت، اینکه فئودالها و ملاکین منطقه استرآباد همچون سایر خوانین نقاط مختلف ایران به خاطر آنکه براساس مصوبات جدید مجلس منافع طبقاتی خود را در خطر نابودی میدیدند در تحریک مداوم ترکمنها بیتأثیر نبودند.
در دنباله این تحرکات بخشی از لشکریان شاه به فرماندهی برادر شاه (ارشد الدوله) از طریق شاهرود برای فتح تهران عازم شدند ابتدا شاهرود را تصرف کرده و پس از اضافه شدن سواران بختیاری به آنها تا نزدیکیهای تهران پیش آمدند اما با عکسالعمل به موقع سرداران مشروطه طلب از جمله «یفرم خان ارمنی» مواجه شدند و با آتش سنگین توپخانه مجاهدان مشروطه خواه، ترکمنهای سپاه ارشدالدوله از هم پاشیدند در نتیجه از لشکر ترکمنها 70 کشته، 400 زخمی و 200 نفر اسیر شدند و یکی از سرداران آنها به نام« اراز خان» نیز بین کشته شدگان بود. در پایان ارشد الدوله هم دستگیر و بلافاصله اعدام شد.
از آن سو محمد علی شاه نیز بدون اطلاع از شکست برادرش در رأس نیروهای جمع آوری شده در استرآباد به سوی ساری و بهشهر به حرکت درآمد تا از این سوی وارد تهران شود اما این گروه در نهایت در حوالی فیروز کوه از پیشروی باز ایستادند و در جنگی سخت از مشروطه طلبان شکست خوردند بسیاری از ترکمنهای همراه قشون کشته شدند محمد علی شاه نیز به همراه باقیمانده نیروها به میان ترکمنها برگشت.
پس از عقب نشینی محمد علی شاه، مشروطه طلبان نیروهایی برای سرکوب باقیمانده طرفداران شاه به استرآباد اعزام کردند، در مقابل محمد علی شاه هم عدهای از ترکمنها را برای مقابله با آنها فرستاد که در محل (کردکوی فعلی) درگیری بین دو طرف واقع شد و نیروهای مشروطه طلب شکست خوردند. خبر این پیروزی و همچنین حمایت صریح روسها از محمد علی شاه انگیزه طرفداران شاه را برای تصرف پایتخت دو چندان کرد. محمد علی میرزا دوباره با 1000 نفر نیروی مسلح، استرآباد و شاهرود را گرفته ولی در نزدیکی سمنان از نیروهای مجاهد مشروطه خواه که از تهران عازم شده بودند شکست خوردند و دوباره مجبور به بازگشت به استرآباد و به میان ترکمنها شدند.
البته ناگفته نماند در بین توده عامه و قشر متوسط تراکمه به ویژه آنهایی که پیوند بیشتری با زندگی شهری استرآباد ، تجارت و مخصوصاً دوستان مشروطه طلب فارس خود داشتند عدهای هم طرفدار جنبش مشروطه بودند.درگزارشات مخبر انگلیسیها در استرآباد آمده است: «ذیحجه 1326 «ه.ق» (دسامبر 1909 م.): رحیم خان مقصودلو (یکی از رهبران مشروطه طلب استرآباد و از خانهای روستای سرخنکلاته) 150 نفر از ترکمنان یلقی و آتابای را برای کمک به مجلس مشروطه به تهران فرستاد» و در جای دیگر نیز آمده است: «کمیسر روس با 50 سوار به گمش تپه آمده چند نفر تراکمه جعفربای را که مشروطه خواه بودند در غل و زنجیر به خدمت محمد علی شاه بردند. تعدادی هم فرار کردند چند نفر قفقازی هم به گمشتپه رفته و 5 نفر ترکمان مشروطه طلب را گرفته به شهر استرآباد آورده و در کنسول خانه حبس کردند».
معروفترین شخصیت مشروطه طلب ترکمان« رجب آخوند» بود که نامبرده به طور علنی با محمد علی شاه و ترکمنهای طرفدار وی در گمش تپه به مخالفت برخاست. او در زمان رضاه شاه به نمایندگی از طرف ترکمنها وارد مجلس شورای ملی شد. رجب آخوند به همراه «تویجان حاجی»،« صفر آخوند» و« عبدالله» به طرفداری از مشروطه طلبان نشستهایی هم داشتند. (عبدالله رابط ترکمنهای مشروطه طلب با انجمن مشروطه خواهان استرآباد بوده است).
با آغاز جنگ جهانی اول برخی ولایات از جمله ترکمنها اعلام کردند که آنها حکومت ایران را به رسمیت نمیشناسند. در سال 1916 میلادی ترکمنهای منطقه گرگان در امور داخلی خود از استقلال کامل برخوردار بودند. در این سال ترکمنهای روسیه نیز به دنبال فرمان تزار مبنی بر بسیج مردان 43 ـ 19 ساله برای خدمت در ارتش تزاری این فرمان را تحریم کردند سپس به دنبال سخت گیری روسیه، ترکمنهای یموت به قلمرو ایران کوچ کردند. اوضاع ترکمنهای ایران و روسیه آشفته بود در همان سال در منطقه رودگرگان« بابا قلیچ» و« مرگن آرچین» از سران یموتها با بهرهگیری از ناخرسندی مردم از سیاست استعماری تزاری با حمایت ترکیه دست به اقدامات« ناسیونالیستی» زدند. سران ترکمن عملیاتی را علیه مهاجران روس آغاز کردند که از سال 1912م. به زمینهای حاصلخیز اطراف قرهسو (به صورت کلنیهای روسی در جمعیتهای چند هزار خانواری که شامل چندین روستا می شدند) کوچ کرده بودند، سپس آق قلعه را نیز تصرف کردند اما سپاهیان روس مستقر در استرآباد، آق قلعه را از تصرف آنها خارج کردند و ترکمنها با دادن تلفاتی به سوی دریا عقب نشستند. اندکی بعد گروههای مسلح ترکمن در منطقه رود گرگان سه دهکده روسی را تاراج و به روستاهای دیگر هجوم آوردند در نتیجه چهار روستا یکسره ویران و دو روستا سخت آسیب دیدند به ناچار روسها این روستائیان« روس نژاد» را به منطقه گنبدکاووس منتقل کردند. پس از آن ترکمنها، روسها و پاسگاههای آنان را مورد حملات پیاپی قرار دادند طوری که افسران و سر بازان بسیاری از روسها در این حملات کشته شدند. در همه گروههای مسلح شورشی هم ترکمنان ایران حضور داشتند و هم ترکمنان روسیه، بسیاری دیگر از طایفههای یموت و گوگلان با وجود آنکه سرانشان کوشیدند آنها را به شورش بکشانند از این کار سرباز زدند. با این وجود قیام در منطقه گرگان دامنه گستردهای داشت برای سرکوبی این شورش نیروهای بزرگ مسلح روسی گسیل شدند،در حالی که به آنها دستور داده شده بود بیرحمانه رفتار نکنند و تنها شورشیان را کیفر کنند و با زنان و کودکان کاری نداشته باشند اما سپاهیان روسی بیرحمانه، یموتها را اعم از زن و مرد و کودک با شدت هر چه تمامتر سرکوب کردند و هر چه در سر راهشان بود نابود کردندو از یموتها غنایم زیر را بدست آوردند: 3200 تفنگ، 780 اسب، 4800 شتر و 75000 گوسفند، 2500 گاو و 500 آلاچیق و اشیای بیشمار قالی جواهرات و غلات.
البته اراضی بسیاری که قبل از آمدن این قشون تصرف کرده و به روسهای زارع واگذار کرده بودند باید جداگانه به حساب آید.
لازم به توضیح است، حکومت تزاری روس قصد داشت با کوچ دادن روسهای زارع به حواشی رود گرگان و بعد از تثبیت موقعیت آنها در منطقه، به بهانه حمایت از اتباع خود کاملاً بر این منطقه چنگ انداخته و در نهایت مرز خود با ایران را « رودخانه گرگان» اعلام کنند. حکومت ایران به تصرف منطقه هیچ گونه اعتراضی نکرد و معلوم کردند که هنوز هم در منطقه ترکمن صحرا نفوذی ندارند. ترکمنها هم کم کم متوجه این نکته می شدند که برای ادامه حیات واجب است با هم متحد شده و ازتعلقات ایلی و طایفهای صرف نظر کنند.
در جنگ جهانی اول، روسها از سربازان ترکمن در جبهههای مختلف اروپا استفاده کردند. در جنگ با عثمانیها در غرب ایران از سپاه استرآباد و ترکمنهای این ناحیه سود بردند. پس ترکمنها هم قسم شدند و گفتند:« ما نمیتوانیم با هم مذهب خود نزاع کنیم». اکثر سربازان ترکمن در جبهههای جنگ کشته و یا زخمی شدند، سران ترکمن وقتی این اوضاع را دیدند با شدت در مقابل روسها ایستادگی کردند دامنه اعتراضات هم در میان ترکمنهای روس و هم ترکمنهای ایران گسترش یافت ولی در این زمان روسها با بحران داخلی بزرگی مواجه شدند و آن انقلاب اکتبر 1917 بود که حکومت تزاری سقوط کرد سپس ستاد کل ارتش روسیه دستور بازگشت سپاه روسیه و تخلیه خاک ایران را صادر کرد. در این زمان که مصادف با آخرین سالهای حکومت قاجاریه و آغاز به روی کار آمدن رضاخان میر پنج (رضا شاه بعدی) بود قیامهای متعددی در گوشه و کنار ایران شعلهور شد که مهمترین آنها قیام محمد تقی خان پسیان در خراسان، قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز و قیام میرزا کوچک خان جنگلی در گیلان و قیامهای متعدد ترکمنان در خراسان و استرآباد و در کردستان بود.
در قیام جنگلیها ،رهبران این قیام در آغاز سعی کردند دامنه قیام را به استرآباد و به میان ترکمنها هم بکشانند بدین جهت با اعزام هیئتهایی ویژه از یک سو با انقلابیون استرآباد و از سوی دیگر با بعضی از سرکردگان تیرههای مختلف ترکمن تماس برقرار کردند. در گمش تپه در منزل« عطا سردار» دیداریهایی نیز با هم داشتند. این هیئت از ترکمنها خواست که ستیز و دشمنی با یکدیگر را کنار گذاشته و دست از غارت روستاها و شهرها بردارند. آنگاه برای جلب رضایت خاطر آنها تعدادی از پستها و مسئولیتهای گمرکی سواحل دریا را که کارمندان آن به خاطر اغتشاشات رهایشان کرده بودند دراختیار ترکمنها نهاده و نیروهای مسلح زبدهای را هم برای حراست از ان مکان انتخاب کردند. پس از این اقدامات به جمع آوری سواران مسلح پرداخته و به سوی گنبدکاووس به حرکت درآمدند. بعد از رسیدن به آنجا نخست سلاحهایی که از زمان محمد علی شاه در اختیار کمیسر روس در گنبد بود را پس گرفتند و بخشی از آن را در میان ترکمنها پخش کردند و بقیه را در اختیار نمایندگان جنگلیها قرار دادند.
بعد از وقایع چندی، در رهبری قیام جنگل اختلافاتی بروز کرد و دو جناح کمونیستها و جنگلیها بر علیه یکدیگر دست به اقدامات تخریبی زدند طوری که سرانجام به شکست قیام و مرگ میرزا کوچک خان انجامید.
درباره گرایش ترکمنها به جنگلیها چند علت را میتوان بیان کرد و یکی اینست که، بعد از« قرار داد آخال»که تمام ایلات و طوایف مختلف ترکمن همچنان تحت فشار امپراطوری روس و دربار ایران بودند، به دلیل اختلافات شدید بین سران طوایف نتوانسته بودند به یک اتحاد و ائتلاف جمعی حتی برای مقاطع کوتاهی دست یابند همین مسئله سبب شده بود که گاه برای احقاق حق خود زیر لوای جنبشها و شورشهای مختلف گرد آیند تا دیگران رهبری آنها را بر عهده بگیرندواین به خصلت ذاتی آنها تبدیل شده بود.
ترکمنها در دوره پهلوی
بعد از انقلاب مشروطه حکومت سلسله قاجار در سراشیبی سقوط قرار گرفت. جدا از عوامل داخلی و نوع حکومت قاجارها، انقلاب کمونیستی 1917 روسیه نیز مزید علت شد، چرا که به دنبال احساس خطر از نفوذ کمونیزم به ایران که انگلیسیها در این قضیه تبلیغات و غوغای زیادی راه انداخته بودند، و نیز شعلهور شدن قیامهای مختلف در اقصی نقاط ایران که قبلاً ذکرش رفت، انگلیسیها را به این نتیجه رساند که برای تثبیت اوضاع ایران مطابق اهداف خودشان از شخصی مثل رضا خان حمایت کنندسپس رضاخان نیز با کودتایی زمام امور ایران را به دست گرفت. (در سوم اسفند 1299 شمسی (1921م.)) و در ادامه در سال 1302 شمسی به نخست وزیری ایران برگزیده شد و پس از تفصیلاتی چند، سرانجام در سال 1304ش. مجلس شورای ملی انقراض سلسله قاجاریه را اعلام کرد و حکومت کاملاً در اختیار رضا پهلوی قرار گرفت. رضاشاه حتی از قبل تاجگذاری و تاسیس سلسله پهلوی، یکی از اقدامات مهمی که در دستور کار خود قرار داده بود سرکوب و آرام کردن ایلات و عشایر مختلف ایران و منجمله ترکمنها بود. وی با تکیه بر ارتش نوین و قوای نظامی جدید که ایجاد کرده بود شروع به سرکوب قدرت فئودالها و خانها و قبایل کرد تا حکومت مرکزی یک دستی به سبک امروزی ایجاد کند.
در ترکمن صحرا نیروهای مسلح رضا شاه میباید شرایط را برای مأموران مالیاتی کاملاً آماده می کردند تا مالیاتهای چندین ساله و به تعویق افتاده را از آنان بگیرند، در ضمن می باید همه ترکمنها را خلع سلاح کرده و قدرت حکومت مرکزی را در ترکمن صحرا بسط میدادند.در برابر این سیاست هم ترکمنان سر به شورش برداشتند و نهایتا پس ازمقدمات طولانی، در سال 1301 شمسی سران سرکردگان و روسای طوایف برای انعقاد صلح بین خودشان و اخذ تصمیم نهایی در« امچلی» مجلس مشاورهای تشکیل دادند. در طی آن «عثمان آخوند» از سوی جعفربایها، «جان محمد بیگ»و «گوکیملا» از سوی آتابایها و «قصرامین» از سوی گوگلانها حضوری فعال داشتند .در همین اجلاس به طور جدی تصمیم گرفته شد نفاق و اختلاف بین جعفربای ها، و آتابایها و گوگلانها را به کناری بگذارند و دست به مقاومت بزنند. عثمان آخوند را به رهبری خودشان انتخاب کردند همچنین ارگان ویژهای به نام« شورای ریش سفیدان» برای رسیدگی به مهمترین مسائل وابسته به رهبری تشکیل دادند، پیشبینی شده بود که در این شورا ده تن عضویت داشته باشند اما در آغاز تنها شش نفر به اسامی:« ملا رجب» از طایفه کر،« اراز قربان» از طایفه آرخ_کل، «ایمان قلی» از طایفه توماج، «خوجه نیاز» از طایفه قرنجیک، «عزیز خوجه» از طایفه چوگان و« احسان خان» از طایفه کلته انتخاب شدند و قرار شد چهار نماینده دیگر هم در آینده نزدیک از سوی آتابایها و گوگلانها معرفی شوند، فرمانده قشون نظامی جعفربایها مطابق معمول در این موارد از طایفه پنق (امچلی) انتخاب شد. همچنین در این اجلاس تصمیم گرفته شد که به زودی« کنگره نمایندگان» همه طایفه ها و قبیلهها به ریاست عثمان آخوند تشکیل شود تا در آنجا مساله مرزهای« جمهوری» ترکمن مورد بررسی قرار گیرد. در این مدت در محافل سیاسی مرکز شایع شد ترکمنها قصد تشکیل یک جمهوری به رهبری عثمان آخوند از( قره سو تا بجنورد) را دارند.
رضا شاه از این وحدت قبیلهای به شدت نگران شد بنابراین تصمیم گرفتند تا وحدت قبیلههای ترکمن را بر هم بزنند. برای این منظور افسری از سوی حکومت مرکزی نزد عثمان آخوند رفت و پیشنهاد کرد که اگر اتحاد میان جعفربایها و آتابایها بر هم بخورد مبلغ کلانی به وی خواهند پرداخت. اما این اقدامات رضا شاه نتیجهای نداشت بدین جهت از این زمان بعد گروههای شورشی مسلح ترکمن که در همه جا از برخورد با نیروهای عمده قوای دولتی پرهیز کردند در دستههای جداگانه کاروانهای بازرگانی و نظامی را مورد حمله قرار دادند. حکومت هم به تقویت نیروهایش پرداخت که پیروزیهایی هم در مقابل قوای ترکمنها به دست آوردند و مراوهتپه تکیهگاه اصلی و مستحکم شورشیان را تصرف کردند. از طرف دولت اعلامیهای منتشر شد که در آن آمده بود که قلیچ ایشان (و به قولی کریم ایشان) یکی از رهبران یموت برای مذاکره با دولت اعلام آمادگی کرده است.
در این مدت عثمان آخوند و دیگر رهبران برای آشتی نهایی جعفربای ها و آتابای ها در گمش تپه اقدامات موثری انجام دادند. هر دو طرف متعهد شدند که غرامت خساراتی را که به هنگام مبارزات خانگی به قبیلهها وارد شده بپردازند. روحانیون ترکمن هم این آشتی را مورد تأیید قرار دادند.
دراین اوضاع چیزی که رهبران قیام به خوبی درک میکردند این بود که تنها دلاوری و فداکاری برای پیکار با قوای حکومت کافی نیست و میبایست بر فنون جنگی هم آگاه بود برای این منظور شورشیان یک مدرسه ویژه نظامی تشکیل دادند و از افسران ترک دعوت کردند که در ان مدرسه درس دهند. در این مدت افسران ترک و روحانیون تبلیغ میکرند که ادامه جنگ تا هنگامی که حکومت ایران از تلاش برای مطیع ساختن قبیلههای ترکمن دست برنداشته است ضروری میباشد . از طریق افسران ترک باترکیه با فرستادن نمایندهای ،ارتباط برقرار نمودند. فرماندهی نظامی ایران در بجنورد جلسه مشاورهای با نمایندگان طوایف گوگلان که روحیه آشتی جویانهای با حکومت ایران داشتند، تشکیل داد و کوشش کرد که آتش اختلاف میان برخی طایفهها و قبیلههای ترکمن را برافروزد. گروگانهای گوگلان را آزاد کرد سران آتابای را نیز تطمیع کرد این اقدامات تا اندازه زیادی گوگلانها و آتابایها را آرام کرد. آنها از فرستادن نمایندگان خود به جلسه مشاوره ریش سفیدان خودداری کردند، در این جلسه مسأله سازمان دادن مرکز ترکمنان شورشی شامل 1000 یورت که نیمی از آتابای و نیمی جعفربای بودند مطرح شد این مرکزی میبایست در محلی واقع در 30 ـ 25 کیلومتری گمشتپه به سوی استرآباد باشد مناسبترین مکان در نظر گرفته شده «امچلی» بوده است.
فرماندهی لشکر شرق همچنین از موقعیت رجب آخوند که تمایلات طرفداری از حکومت داشت و در میان جعفربایها نفوذ زیادی داشت بهره گرفت. مناقشه میان جعفربای و آتابای، بر سر پرداخت بهای دامهایی که آتابایها چند ماه قبل از جعفربایها به غارت برده بودند و هنوز حل و فصل نشده بود، به حکومت ایران تا اندازهای یاری کرد. افزون بر آن حکومت ایران وعده داد که قبیلههای ترکمن را خلع سلاح نکند و هیچ گونه مقررات تازهای به صحرا نیاورد، این نکته به میزان بسیار زیاد اردوگاه شورشیان را سست و هوشیاری رهبران آنان را ذایل کرد. همچنین قوای شورشیان در اثر« تحریمهای اقتصادی» حکومت ایران که به گرانی بیاندازه کالاها درصحرا انجامید، ضعیف نیز شده بود به همین دلیل قوای حکومت مرکزی چند شکست پیدرپی به گروههای مسلح ترکمن وارد کردند. چند روز بعد حاکم استرآباد فرصت را مناسب دید و عثمان آخوند را به جهت مذاکره فراخواند اما وی نپذیرفت ولی در عوض 4 نفر از ریش سفیدان خود را جهت مذاکره به همراه 3 شرط به سوی استرآباد فرستاد :
1 ـ واگذاری مسئولیت نیروی امنیه (ژاندرمری) در یموتستان (ترکمن صحرا) به خود ترکمنها
2 ـ باز گرداندن 22 سوار ترکمن که از سال 1300 «ه.ق» (1922 م.) در خدمت ارتش ایران بودند.
3 ـ نگهداری اسلحه ترکمنها نزد خود آنها.
مذاکرات نتیجهای نداشت، از طرفی ترکمنها برای ادامه مبارزه نیرو نداشتند و دولت مرکزی هم که به مهار کردن قیامهای دیگر نقاط کشور مشغول بود سپاه کافی برای مطیع ساختن قطعی ترکمنها در اختیار نداشت اما چند صباحی بعد پس از آنکه حکومت مرکزی از سرکوبی شورشهای جنوب فارغ شد فعالیت خود را در ترکمن صحرا تشدید کرد و یگانهای جدیدی به این منطقه اعزام کرد. هواپیماهایی نیز در اختیار حکومت مرکزی قرار گرفت، این هواپیماها هر روز محل تمرکز و تجمع شورشیان را بمباران میکردند. در این مدت بخشی از شورشیان «کُرد» که به کمک شورشیان« ترکمن» آمده بودند با آگاهی از اینکه حکومت واحدهای بزرگی را به منطقه اعزام میکند به عقب نشینی پرداختند و خواستار مذاکره با حکومت مرکزی شدند.
سران طایفههای ترکمن برای طرح تاکتیک جدید انجمن کردند در این انجمن دو نقطه نظر نمایان شد: بخشی از سران، ادامه مبارزه با قوای حکومتی را آن هم بدون پشتیبانی حکومت شوروی و ترکمنهای شوروی کاری بیهوده و بینتیجه میدانستند و پیشنهاد میکردند که به عملیات جنگی پایان داده شود چرا که در مقابل تسلیحات حکومت مخصوصاً نیروی هوایی نمیتوانستند مقاومت کنند اما بخش بزرگی از کسانی که در انجمن بودند به ضرورت ادامه مبارزه تا هنگامی که« هویت ترکمن» را به رسمیت بشناسند پافشاری می کردند. همچنین گفته شد که پیش از آغاز حمله سپاهیان حکومت، عملیات جنگی را آغاز نکنند این مسائل به فرماندهی قوای مرکز امکان داد تا گروههای جداگانه مسلح ترکمن را که عملیاتشان بیش از پیش ناهمانگ میشد در هم بشکنند و قوای دولتی در صحرا پیشروی کردند. عدهای از سران ترکمن سعی کردند برای بازداشتن پیشروی سپاهیان دولتی به عمق صحرا و نیز برای پیشگیری از خونریزی بیشتر با فرمانده قوای دولتی به توافق برسند اما در اینکار موفق نشدند. در این زمان میان سران قبایل گوناگون دیگر مثل سابق وحدت و یکانگی نبود برخی از خانهای گوگلان همچون «ولی خان» ، «دردیخان» و« نفس سردار» و از یموتها هم« مرجان خان» و«محمد آخوند داز جرجانی» به دستور فرماندهی قوای مرکز، ترکمنها را به عقد قرار داد صلح و اجرای همه خواستههای آنها فرا خواندند. در ماه اکتبر 1925 م. پس از اینکه ترکمنها از اجرای خواسته تحویل فوری و کامل همه اسلحهها و اطاعت از مقامات مرکزی سرباز زدند حکومت هم تصمیم به سرکوبی قطعی و نهایی آنها گرفت.برای تصرف منطقه از گمش تپه تا گنبد قابوس 4 ستون نظامی را آرایش دادند:
1ـ ستون اول به فرماندهی سرتیپ زاهدی.
2ـ ستون دوم به فرماندهی سرهنگ حکیمی.
3ـ ستون سوم تحت امر سرهنگ علی اصغر جهان بینی.
4ـ ستون چهارم تحت فرماندهی سرهنگ جان محمد خان.
سرگرد امیر پاشایی هم فرمانده سواران بود ترکمنها هم برای مقابله با سپاه حکومت سه یگان تشکیل دادند:
ـ جعفربایها (2 هزار نفر) به فرماندهی نفس سردار.
ـ آتابایها (2 هزار نفر) به فرماندهی گوکی صوفی.
ـ گوگلانها (500 نفر) به فرماندهی الهیار خان
با استقرار قشون سرتیپ زاهدی در بندر گز وی ابتدا با تعدای از سران ترکمنها از جمله« اراز قربان» دیدار کرد و از آنان خواست سلاحهای خود را بر زمین نهاده خود را تسلیم نمایند. این گروه در اولین عملیات خود« خواجه نفس» را در هم کوبیدند سپس به سوی«سلاخ» به راه افتادند، در« سلاخ» ترکمنها دو رده سیم خاردار کشیده و دو طرف سیمها را نیز خندقهایی به عمق2 متر حفر کرده بودند به همین جهت در حین درگیری تعدادی از سربازان تحت امر زاهدی کشته شدند، اما در میان آتش و خون سلاخ را فتح کردند. پس از این عملیات سرگرد منوچهر امیر پاشایی ستون خود را به سوی آق قلعه به حرکت درآورد و با رفتن این عده، اوبه سلاخ را به خاطر مقاومت« آنه گلدی سردار» (از تیره آج ـ کلته) که فرمانده مقاومت کنندگان در خواجه نفس نیز بود به آتش کشیدند.
«آنه گلدی» پس از این شکست واحدهای خود را به ناحیه« آلتین توقماق» برد و مقاومت خویش را جسته گریخته ادامه میداد. نهایتا مدتی بعد در شمال روستای« قارقی» توسط یکی از ترکمنهایی که به استخدام ژاندرمری رضاشاه در آمده بود به قتل رسید. لازم به ذکر است وی قبل از مرگ با« خان جنید» (آخرین خان خیوه که علیه کمونیستها جنگیده و پس از شکست به ایران گریخته بود) در «اگری بغاز» (شمال گنبد) دیدار و مذاکراتی داشت تا با حمایت یکدیگر «جنبش مقاومت ترکمنهای ایران» را سازمان دهند ولی این دیدارها حاصلی به بار نیاورد و عاقبت، «خان جنید» به افغانستان رفت.
پس از آنکه سپاهیان مرکز، مناطق اصلی (خواجه نفس، گمش تپه ، سلاخ ، امچلی ، آق قلعه) را فتح کردند در 4 آبان 1304 «ه.ق» همگی در گنبد قابوس به هم پیوستند. سرکردگان شورش از قبیل گوکی صوفی، عثمان آخوند، الهیار خان و لالی خان به همراه اکثریت نیروهایشان به خاک شوروی رفتند. سرکرده ها در آنجا باز داشت شدند.
بخش دیگر به سرکردگی «نفس سردار» به عمق ترکمنصحرا عقب نشسته و امیدوار بودند که نیروی جنگی خود را برای مبازرات آینده حفظ کنند اما در نهایت آنها هم به قلمرو شوروی که نزدیک به 3 هزار ترکمن به آنجا مهاجرت کرده بودند رفتند و در روستاهای( چیگیت ، چال آیاق ، چکیشلر، حسینقلی ) و چند روستای دیگر جای داده شدند. به این ترتیب نیروهای عمده شورشیان تارو مار شدند اما تا یکسال بعد در برخی جاها شورشهایی رخ میداد، یکی از آنها شورش« آشور کوتدی» و یارانش در نزدیکی روستای «کتوک» بود که پس از چند روز درگیری و زد و خورد، بالاخره قوای دولتی آنها را در حاشیه رود گرگان به محاصره درآورده و همگی را قتل عام کردند.
قیام« چوپان سردار» (پسر آنه گلدی عاج) نیز یکی از این مقاومتها بود. وی پس از قتل پدرش باقیمانده هواداران پدر را دور خود جمع کرده و به مدت 16 روز قشون خویش را تا کوههای« سونگی داغ »در مراوهتپه عقب راند و مدتی با نیروهای دولتی درگیریهای متعددی داشت. وی در یکی از این درگیریها به دست شخص ترکمنی کشته شد ولی یاران چوپان قاتل او را ضمن تعقیب در داخل رودگرگان در حومه خواجه نفس به قتل رساندند بعد از وی بقیه فرزندان آنه گلدی ضمن تسویه حسابهای خونین به قتل رسیدند. حکومت رضا شاه پس از سرکوب شورش ضمن انتشار اعلامیهای در منطقه ترکمن صحرا حکومت نظامی اعلام و با قدرت شروع به خلع سلاح ترکمنها کردند که در پایان حدود 6000 قبضه اسلحههای گوناگون منجمله مسلسل و نزدیک به 20 هزار فشنگ گردآوری شد. البته مقادیر زیادی سلاح توسط صاحبان آن مخفی و به مأموران خلع سلاح تحویل نشد. همزمان تدابیری هم برای استقرار و تثبیت وضع مقامات دولتی در ترکمن صحرا اندیشیده شد برای این امر ابتدا مأموریتی را از سوی حکومت مرکزی به نقاط مهم اعزام و به عنوان حاکم مستقر نمودند که دارای اختیارات تام در منطقه مربوطه بودند. همه این افراد از صاحب منضبان ارتش رضا شاهی بودند از جمله حکیمی که فرماندار نظامی منطقه به مرکزیت گمیشان بود و امیر پاشائی که رتق وفتق امور منطقه امچلی را بر عهده داشت.
یکی از اقدامات جدید حکومت در منطقه برقراری سیستم مالیاتی جدید بود که مقرر گردید از همه اموال منقول و غیر منقول 5٪ مالیات اخذ شود.
هر زمینداری می بایست 5٪ محصول خود را به شکل جنسی به عنوان مالیات میپرداخت از دامها مثلاً نیز برای هر رأس گاو 1 قران، هر رأس اسب 8 قران دریافت میشد و گذشته از اینها هم افراد از جمله زنان، پیرمرد و کودک مالیات سرانهای معادل یک قران در سال میپرداخت. بدینسان روی هم رفته هر خانوار میانه حال ترکمن میبایست 20 ـ 15 ٪ درآمد سالانه خود را به عنوان مالیات میپرداخت. به واسطه درآمد حاصله از این مالیاتها بود که بلافاصله در بعضی از نقاط ترکمن صحرا مدارس دولتی دایر کردند و گروهی از بچههای ترکمن را وادار به حضور در مدارس جدید نمودند.
وجوه مشخص دوران پهلوی اول این بود که به دلیل و بهانه نیاز ایران به مدرنیزه شدن، تا حدی ایران را از جنبههای سنتی و تاریخی خود جدا کردند و این اقدامات مدرن کردن اجباری را نمیتوان انجام داد مگر با استبداد مطلقه فردی. استبداد رضا شاهی اختناق شدید را در عرصه فعالیت های سیاسی و تا حدی مذهبی را به وجود آورد ولی با این وجود در عرصه سیاسی سازمانهای جدیدی از قبیل گروه کمونیستی 53 نفر به طور مخفیانه وزیر زمینی خلق شدند اما این گروه در میان پیگردهای جدی و مداوم سازمان پلیس رضا شاهی به زودی شناسائی و در سال 1315 همه اعضاء دستگیر شدند. در این اولین گروه روشنفکری چپ آن زمان نام تعدادی از افراد ترکمن هم به چشم میخورد از قبیل «آنا»، معروف به «آنا ترکمن» که بعدها حقوقدان شد ، ترکمن دیگری از این گروه به نام« بابایی» میباشد که رهبر شعبه تشکیلات کمونیستی موسوم به« اتحادیه کارگران و بزرگران ایران» در گرگان بوده است که پس از انحلال این گروه، بازماندگان این جمع «حرب توده» ایران را بنیان گذاردند و به فعالیتهای سیاسی چپ خود ادامه دادند. حزب توده نیز در گسترش تشکیلات خود شعباتی را در منطقه گرگان و ترکمن صحرا به وجود آوردند که این شعبه یکی از اولین اقداماتش تشکیل «تجمع کارگران ساختمانی ترکمن» در منطقه ترکمن صحرا باشد.
یکی از دیگر اقدامات حزب توده در ترکمن صحرا در اوایل حکومت پهلوی دوم قیام افسران تودهای ارتش در ناحیه خراسان و گنبد قابوس میباشد. به این شرح که عدهای از افسران حزب توده که در معرض دستگیری و تبعید قرار داشتند با کسب موافقت رهبری حزب تصمیم گرفتند تا کانون مقاومتی در برابر دولت وقت ایجاد کنند. ترکمن صحرا نخستین کانونی بود که جهت اجرای این منظور انتخاب گردید، برای انجام اینکار حزب توده قبلاً به وسیله تشکیلات گرگان تعدادی از ترکمنها را مسلح کردند تا زمینه قیام را آماده کنند یک افسر ترکمن به نام «عبدالرحیم ندیمی» انجام این امر را تسهیل مینمود. به علاوه قرار بود که به محض آغاز قیام تعدادی از افسران حزب هم از سایر نقاط کشور به آن بپیوندند بدیهی است که حزب توده که وابسته به شوروی بود بدون جلب موافقت مقامات سیاسی شوروی دست به چنین کاری نمیزد. اطلاعات نشان می دهد که نقشه حزب توده را ژنرال« آتا کیشیاف» مأمور عالی رتبه شوروی در تهران نیز تصویب کرده بود منتهی چون احتمال داشت که با مخالفت سلیمان اوف کنسول شوروی در« بندر ترکمن» که نبض ترکمن صحرا را به دست داشت روبرو شوند لذا وی را در جریان امر قرار نداده بودند تا در برابر عمل انجام شده قرار بگیرد. این شخص به محض اینکه از انجام قیام افسران و حرکت آنها به سوی ترکمن صحرا اطلاع یافت مخالفت خود را با این اقدام به اطلاع سفارت شوروی در تهران رساند و سفارت شوروی پس از کسب نظر از مقامات مربوطه نظر وی را تأیید کرد.
لذا از طرفی قیام خراسان مورد تأیید و پشتیبانی حزب توده قرار نگرفت و کادرهای حزبی که جهت شرکت در قیام به «بندر ترکمن »فرستاده شده بودند به تهران باز گشتند. از طرف دیگر به علت اشتباهاتی که خود افسرن قیام کننده مرتکب شدند قیام مزبور با شکست مواجه شد. پس از شکست قیام، افسرانی که جان سالم به در برده بودند با کمک و راهنمایی کنسول شوروی در بندر ترکمن به خاک شوروی پناهنده شدند. در این دوران مسئول حزب توده در بندر ترکمن، شخصی ترکمن به نام«مهندس داخته» و در گنبد کاووس شخصی به نام« غایب بهلکه » بود. بعد از این واقعه هم حزب توده گروهی از ترکمنهای فعال سیاسی را همچنان در درون خود حفظ کرد و به ایجاد تشکیلات محلی و حوزههای مخفی در صحرای ترکمن پرداخت.
بعد از کودتای 28 مرداد سال 32 که ضربه سنگینی به پیکر حزب توده در سراسر کشور وارد شد ، در ترکمن صحرا شخصی به نام« اراز محمد ستاری» موفق شد شاخههای حزب در ترکمن صحرا را سرو سامان دهد. وی شبکهای حزبی درست کرده و از طریق این شبکه توانست افراد حزب توده را از طریق مرز به سمت شوروی هدایت کند و آنها را از خطر دستگیری و اعدام برهاند. اتفاقاً در جریان یکی از این عملیات یکی از راهنمایان که از دستیاران ستاری بود دستگیر می شود وی از بیم شکنجه شبکه را لو میدهد که بلافاصله 15 نفر از فعالین ترکمن از جمله خود اراز محمد ستاری دستگیر میشوند. در جریان بازجویی، ستاری اظهارات وی را تکذیب میکند ولی ساواک او را کادری مجرب تشخیص داده وزیر شکنجه میبرد که در نهایت در زیر شکنجه کشته میشود.پس از متلاشی شدن تشکیلات حزب توده ،دیگر جریان یا شبکهای تا انقلاب سال 57 در ترکمن صحرا فرصت بروز پیدا نمیکنند.
منابع:
1ـ «تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان» تألیف اسدالله مصطوفی
2ـ «اغوزها» نوشته فاروق سومر ترجمه آنا دردی عنصری.
3 ـ «تاریخ مبارزات سیاسی اجتماعی استرآباد در عهد مشروطه» نوشته آ.م ماتویف ترجمه محمد نایب پور .
باسلام.مطالب جالب دارین.اگه ممکنه اطلاعات تاریخی بیشتری درمورد گوگ تپه بدین ازطریق ارسال به ایمیلم.متشکر
خیلی عالی بود.اقای مفیدی
وضیح خوجه نفس نیوز: ابتدا میخوام این واقعیّت را اذعان کنم که این بخش از تاریخ ترکمنها مهمّترین دوره مربوط به تاریخ پر عظمت مقوله « ترکمن » می باشد و از جمله پژوهشهای قابل تقدیر است. تنها نکته ای را که میخوام بدان اشاره کنم، در بدو شروع اوّلین جمله » بنا به افسانه ترکمنها …» ، » تاریخ ترکمنان اوغوز » افسانه» نیست بلکه «روایات» است. اصولاً در علوم تاریخ مقوله «افسانه» و «روایات» دو مقوله از هم مجّزا می باشند. «افسانه» بطور شفاهی و با ابهامات خاصی که در بطن خود دارد، استناد تاریخی ندارد و معلوم نیست از جانب چه کسانی در چه زمانی بیان شده است. حال آنکه «روایات» از جانب مورّخین و محققین و راویان با سواد در زمان و مکان و دوره های خاصّی بیان و تحریر شده و ماهیّت می یابد. مثل: «اوغوز خان» که در دوره ابوالغازی بهادرخان سلطان اؤزبک در قرون 16-18/م.م. در ترکستان آنزمان به رشته تحریر درآمده است که قبل از آن نیز در کتاب «جامع الّتواریخ» رشید الّدّین فضل الله بیان داشته شده است. مثال زیاد است. پس می بینیم این تاریخ ترکمن «افسانه» نیست بلکه از روی مستندّات تاریخی (روایات) نوشته شده است. پس واقعیّت دارد. … و خواهشمند است تاریخ واقعی ترکمنها را «افسانه» جلوه ندهید. از ارائه اطلاعات علمی ذیقینتتان سپاسگزاریم.
دوست گرامی آقای مفیدی!
ضمن قدردانی و تشکر از معلومات تاریخی که بیان نمودید خواستم نظرتان به نکاتی جلب کنم که در نوشتار بعدی تان مورد اصلاح قرار گیرد.
در بخش مربوط به روابط تورکمنها و روسها مرقوم فرمودید:
<ما ترکمنها پس از این واقعه کوتاه نیامدند و به طور دائم در دریای خزر برای کشتیهای تجاری روسی ایجاد مزاحمت میکردند و حتی یک بار در زمانی که روسها در این جزیره به مناسبت شب عید سال نو میلادی در حال جشن بودند، ترکمنها ناگهان به آنها حمله کرده و آنها را قتل عام کردند. >
در مورد نقش روسها در شرق دریای خزر و نحوه استقرار آنها و حرکات ایذایی شان به تورکمنهای کناره خزر مطالب سودمندی توسط مورخین تورکمنستان منجمله مرحوم ژروفسور آتا قارریف منتشر شده است. در آن مقالات همکاری شاهان ایرانی و فرماندهان نظامی منطقه شرق دریای خزر در سرکوبی اهالی چلکن و به آتش کشیدن قایق های ماهیگیری آنها نشان دادده شده است. اینکه گفته شود - ترکمنها برای کشتی ها ی تجاری روس مزاحمت ایجاد می کردند و شب عید پاک آنها راکشتند.. یکطرف قضیه است- می بایستی که حرکات وحشیانه روسها را در به توپ بستن کومیش دپه و خوجه نفس نیز بیان کرد.
مسئله دیگر- در مورد شخصی بنام ارازمحمد ستاری است. نام درست ایشان ارازمحمد تکه ای است که دستگیر هم نشد بلکه توسط یکی از همکارانش بنام یالقاب آتابای ناجوانمردانه- در حالی که در خواب بود بقتل رسید.
موفق باشید